تحلیل گر مصری : آمریکا در سیاست های جدید خود اسرائیل را نادیده گرفته است
جریر عبدو تحلیل گر مصری در تحلیل خود برای بیداری اسلامی می نویسد که سیاست های جدید آمریکا در منطقه باعث شده است که واشنگتن، تل آویو را در سیاست های خود نادیده بگیرد.
وی تاکید می کند که سیاست های اصلی و کلی آمریکا یقینا اسرائیلی است و ما ما درباره ی سیاست های عام و جزئی صحبت می کنیم.
آمریکا برای بیش از دو دهه، سیاست در خاورمیانه را کشمکشی میان میانه روی و تندروی – اعراب علیه ایران – دیده است. اما در چهار سال ریاست جمهوری ترامپ، آمریکا از شکاف عمیق و فزاینده میان سه قدرت غیرعرب منطقه یعنی ایران، اسرائیل و ترکیه غافل ماند. از زمان یورش آمریکا به عراق در سال 2003، کشورهای عربی بیش از پیش در حالت فلج و آشفتگی فرو رفتند که به بهار شکست خورده عربی و سپس جبهه بندی های تازه منجر شد.
صلح امارات با اسرائیل، به همان اندازه که یک سنگربندی علیه ایران است، علیه ترکیه هم هست. برخلاف آنچه دولت ترامپ ادعا می کرد، این توافق به جای آنکه منطقه را در مسیر صلح قرار دهد، نشانه ای از تشدید رقابت میان اعراب، ایرانیان، اسرائیلی ها و ترک هاست که دولت پیشین آمریکا از توجه به آن غافل ماند. در واقع این وضعیت می تواند به یک مسابقه تسلیحاتی بزرگتر و خطرناکتر و جنگ هایی منجر شود که آمریکا نه خواهان آن است و نه توان درگیرشدن در آنها را دارد. پس بر سیاست خارجی آمریکاست که تلاش کند این رقابت های قدرت منطقه ای را محدود کند و نه اینکه به آن دامن بزند.
پی جویی ایران برای رسیدن به توانمندی هسته ای و به کارگرفتن نیابتی های خود برای نفوذ در جهان عرب و حمله به منافع آمریکا و اسرائیل، امری شناخته شده است. آنچه تازگی دارد، ظهور ترکیه بعنوان یک عامل اختلال برای ثبات در پهنه بزرگتر منطقه است. ترکیه که دیگر چشم اندازی برای آینده خود با غرب نمی بیند، مصمم تر به دنبال احیای گذشته اسلامی خود است و به آن سوی خطوط و مرزهایی می نگرد که یک قرن پیش برقرار شدند. اکنون جاه طلبی های ترکیه، قدرتی است که باید به حساب آورده شود.
ترکیه اکنون بخش هایی از سوریه را در اختیار گرفته، در عراق نفوذ دارد و در تقلاست تا نفوذ ایران در بغداد و دمشق را پس براند. ترکیه خودش را در جنگ داخلی لیبی جا کرده و همین تازگی مداخله تعیین کننده ای در جنگ قفقاز میان آذربایجان و ارمنستان داشت. مقامات آنکارا، همچنین چشم به نقش آفرینی بیشتر این کشور در شاخ آفریقا و در لبنان دارند و همزمان هم حکام عربی، نگران حمایت ترکیه از اخوان المسلمین هستند.
هریک از سه قدرت غیرعرب منطقه، این قبیل تلاش های خود را به عنوان الزاماتی امنیتی توجیه می کنند اما انگیزه های اقتصادی هم در میان است. برای نمونه، برای ایران دسترسی به بازار عراق اهمیت دارد و اسرائیل و ترکیه هم سرگرم بهره برداری از حوزه های غنی گاز در مدیترانه هستند.
قابل پیش بینی است که توسعه طلبی ترکیه، در مسیر مقابل منافع منطقه ای ایران در شام و قفقاز است و به گونه ای دوران امپراطوری عثمانی را یادآور می شود. وطن گرایی اردوغان از کمال آتاتورک، بنیانگذار ترکیه نوین هم، پررنگ تر است.
مشکل خاورمیانه، تنها بر سر مناسبات با ایران نیست. یک دهه است که مناسبات ترکیه با اسرائیل، عربستان سعودی، امارات و مصر در مسیر آشفتگی قرار دارد. همه اینها نشان می دهد که اکنون دیگر نه ایدئولوژی یا مذهب بلکه یک "رئال پولیتیکِ" کهنه است که نیروی پیشران در خاورمیانه به شمار می آید. اگر اسرائیل به تقویت موضع سعودی – اماراتی بپردازد، کشورهایی که احساس تهدید می کنند – مانند قطر یا عمان – چه بسا که برای حفاظت از خود، بیشتر به ایران و ترکیه اتکا کنند. اما اگر همگرایی اسرائیلی – عربی، به ایران و ترکیه انگیزه های مشترکی می دهد، رویکرد تهاجمی ترکیه در قفقاز و عراق می تواند به یک نگرانی برای ایران تبدیل شود.
در سوی دیگر، حمایت نظامی ترکیه از آذربایجان، همراستا با حمایت اسرائیل از باکوست و ایران، عربستان سعودی و امارات از پیامدهای مانور موفق ترکیه در این منازعه نگرانی دارند. همه این رقابت های همپوشان، منطقه را به اشکالی متقاطع در می نورد و این رقابت ها، احتمالا غیرقابل پیش بینی خواهند بود همانطور که الگوی اتحادهای تاکتیکی هم همین گونه هستند.
این شرایط ممکن است مداخله روسیه را در پی آورد که تا به همینجا هم ثابت کرده که در بهره برداری از شکاف های منطقه ای به سود خود، مهارت دارد. همچنین ممکن است پای چین هم به این میدان کشیده شود؛ سخن از شراکت راهبردی با ایران و توافق هسته ای با عربستان سعودی، شاید سرآغاز این ماجرا باشد. آمریکا، چین را از دریچه اقیانوس آرام می بیند اما خاورمیانه، جبهه غربی چین است و از این دروازه است که پکن چشم اندازه نفوذ در منطقه یورآسیا را دنبال می کند.
دولت بایدن، می تواند با ترغیب گفت وگوهای منطقه ای و – در صورت امکان – به کارگیری نفوذ خود برای پایان دادن به درگیری ها و ترمیم روابط، نقشی کلیدی در کاهش تنش ها داشته باشد. دشمنان منطقه ای، در واکنش به دگرش سیاسی در واشنگتن، به نوعی آتش بس تن داده اند که این خود می تواند فرصتی را برای دولت تازه آمریکا فراهم آورد.
ترکیه همچنان عضوی از ناتو است. واشنگتن باید نه تنها بر بهبود رابطه میان ترکیه و اسرائیل، بلکه باید بر ترکیه، امارات و عربستان سعودی نیز تمرکز کند. قدرت های رقیب در خلیج فارس، آتش بس داده اند اما مسائل بنیادینی که میان آنها شکاف انداخته بود، همچنان پابرجاست و اگر بطور کامل حل و فصل نشوند، این اختلافات می تواند به کشمکشی تازه بیانجامد.
ایران یک مشکل دشوارتر است. مقام های آمریکایی ابتدا باید تکلیف خود را با آینده توافق هسته ای روشن کنند اما واشنگتن و تهران، دیر یا زود ناچار به گفت وگو بر سر حرکت توسعه طلبانه ایران در گستره بزرگتر منطقه و نیز موشک های بالستیک این کشور هستند. واشنگتن باید متحدان عرب خود را نیز ترغیب کند تا از این رویکرد استقبال کنند و به تعامل با ایران رو آورند. در انتها، از گذر یک توافق کنترل تسلیحاتی و شکل دادن به یک معماری امنیت منطقه ای است که می توان نیابتی های ایران را کنترل و موشک هایش را محدود کرد. آمریکا باید این فرایند را تسهیل و از آن حمایت کند اما بازیگران منطقه ای هم باید از آن استقبال کنند.
خاورمیانه بر لبه یک پرتگاه است و اینکه آینده اش صلح آمیز باشد، به مسیری بستگی دارد که ایالات متحده دنبال کند. اگر دولت بایدن می خواهد از گرفتاری بی پایان آمریکا در خاورمیانه پرهیز کند، اکنون باید زمان و منابع دیپلماتیک بیشتری را در این منطقه سرمایه گذاری کند. اگر واشنگتن می خواهد که در آینده، زحمت کمتری در خاورمیانه داشته باشد، ابتدا باید تلاش بیشتری کند تا به میانگینی از ثبات دست یابد. این کار باید با اتخاذ نگرشی گسترده تر به پویش های منطقه ای آغاز شود و کاهش رقابت های قدرت منطقه ای را به اولویت سیاست آمریکا تبدیل کند.