دلایل و چالش های آشفتگی سیاسی در لبنان
ابراهیم اسماعیل البدر نویسنده و تحلیل گر سیاسی لبنانی در گفتگوی ویژه ی خود برای سایت بیداری اسلامی گفت که آشفتگی سیاسی در وجه داخل و بین الملل لبنان، یقینا بر اثر مداخلات کشورهای عربی از جمله سعودی و امارات است.
البدر در ادامه ی گفتگوی خود تاکید میکند که آشفتگی لبنان و عراق به دلیل همکاری نکردن و همگام نبودن اتحاد عربی صهیونیستی است.
منطقه خاورمیانه و خاور نزدیک در حال حاضر به سه محور تقسیم شده اند: اتحاد ترکیه – قطر که از قسمتی از لیبی تا بخشی از سوریه امتداد دارد. محور ایرانی و یا آن چه آنها «مقاومت» می خوانند که از عراق تا مدیترانه را در برمی گیرد و سرانجام «اتحاد» اسرائیلی – اماراتی که پس از توافق نامه های عادی سازی روابط بین اسرائیل، امارات متحده عربی و بحرین در سپتامبر ۲۰۲۰ قدرت بیشتری به خود گرفت. در حالی که ساختار منطقه بر اساس این سه قطب غیر عرب (ترکیه، ایران و اسرائیل) بنا شده، درگیری لبنان در تناقضات استراتژیک خود مانع از دستیابی این کشور به یک موقعیت پایدار – احتمالا خارج از این محورها – شده است.
مشکلات داخلی لبنان می تواند این کشور را مجبور به دادن امتیاز در مسائل استراتژیک برای راضی نگه داشتن تصمیم گیران بین المللی بکند. برای حزب الله، مبارزه با «پروژه غربی» برای تغییر شکل منطقه، یعنی عادی سازی روابط با اسرائیل در اولویت قرار دارد و این در حالی است که چهار کشور عربی اخیراً در مسیر عادی سازی روابط گام برداشته اند. حضور این حزب شیعی که در عین حال یک گروه مسلح به حساب می آید لبنان را عملاً در مدار ایران قرار داده، بی توجه به آن که نظرات زیادی هم ممکن است در مخالفت با این اتحاد از داخل لبنان به گوش برسد. لازم به ذکر است که مخالفت این نظرات با گروه حزب الله و اتحاد آن با ایران در حدی نیست که طرفدار عادی سازی روابط لبنان با اسرائیل، یعنی موضوعی ممنوعه در داخل جامعه لبنان باشد. باید به یاد داشت که رابطه لبنان و اسرائیل هنوز در «وضعیت جنگی» قرار دارد با وجود این که توافقنامه آتش بس که در سال ۱۹۴۹ میان این دو امضا شد هرگز به طور رسمی نقض نشده است. آخرین مذاکرات با هدف دستیابی به صلح به دهه ۱۹۹۰ میلادی برمی گردد، یعنی زمانی که کل منطقه خاورمیانه از جمله سوریه تحت رهبری حافظ اسد برای پیشبرد اقدامات دیپلماتیک لازم برای دستیابی به این طرح آماده بودند. لبنان همچنین عضوی از ابتکار عمل صلح عربی در سال ۲۰۲۰ است که صلح با اسرائیل را مشروط به ایجاد یک کشور فلسطینی در داخل مرزهای ۱۹۶۷ می داند، طرحی که از آن می توان به عنوان «صلح در برابر زمین» یاد کرد. اما از آن زمان تاکنون، حزب الله قدرت بیشتری در لبنان به دست آورده است در حالی که ابتکار عمل صلح عربی ابتدا به دلیل امتناع اسرائیل از اجرای آن و سپس به خاطر روند عادی سازی روابط اسرائیل و شیخ نشین های نفتی خلیج فارس هیچ گاه نتوانست جامه عمل بر خود بگیرد.
نیروهای موثر
با این وجود، بحران اقتصادی فعلی در لبنان می تواند کشور سدر را وادار به برداشتن گام هایی به سمت اسرائیل کند بدون آن که صحبتی از عادی سازی روابط با این رژیم باشد. جامعه بین المللی برای کمک به لبنان مجموعه ای از موارد مربوط به اصلاحات داخلی را به عنوان پیش شروط تعیین کرده است اما سایر موضوعات استراتژیک، حداقل توسط برخی از کشورهای کمک کننده، در نظر گرفته شده اند. در میان این ملاحظات، چهار عامل به طور مستقیم با مسئله روابط با اسرائیل در ارتباط هستند: مشخص کردن مرزهای جنوبی و ایجاد منطقه حائل در قسمت جنوبی کشور به منظور بازکردن راه برای شرکت های نفتی جهت عملیات اکتشاف گاز و نفت در دریا، کنترل گذرگاه های بین لبنان و سوریه برای جلوگیری از انتقال سلاح به حزب الله، یعنی مقابله با قدرت این حزب شیعی که ناشی از در اختیار داشتن موشک های نقطه زن است و همچنین کنترل بندر و فرودگاه این منطقه برای مسدود کردن راه قاچاق. همچنین طبق آنچه سفیر یکی از کشورهای بانفوذ عربی در منطقه گفت: «لبنان باید یک استراتژی ملی دفاعی بر اساس سیاست دوری از درگیری های منطقه ای، یعنی آنچه دولت سعد حریری در دسامبر ۲۰۱۷ به آن متعهد شده بود را اجرا کند.»
مسئله ثبات در جنوب لبنان، یعنی منطقه ای که در آن احتمالات فراوانی برای عملیات نظامی وجود دارد برای جامعه جهانی از اهمیت خاصی برخوردار است. بدون اعمال هیچ گونه فشار برای عادی سازی روابط، جامعه بین الملل نوعی انجماد خصومت ها را در این منطقه تشویق می کند که عملاً به معنای بازگشت به توافقنامه آتش بس سال ۱۹۴۹ میلادی است. اگر چه به نظر نمی رسد لبنان آماده پیشرفتی در سطح تعیین حدود مرزی با اسرائیل باشد، حتی اگر این جبهه از آخرین تقابل با اسرائیل در سال ۲۰۰۶ از پایداری نسبی برخوردار است، لیکن در ماه های اخیر شاهد برداشته شدن گام های مهمی در پرونده تعیین حدود مرزهای دریایی با اسرائیل بوده ایم. اگرچه در حال حاضر مذاکرات متوقف شده، اما همین واقعیت ساده که لبنان متعد به مذاکره است، که در صورت موفقیت به ثبات در جبهه جنگی کمک می کند، می تواند به فهم بهتر نیروهای موثر در این روند کمک کند.
موضوع حساس تعیین حدود مرزها بار دیگر هم بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ مطرح شده بود. در آن زمان، بین جریان المستقبل و جنبش میهنی آزاد تفاهمی مبنی بر حفظ ثبات نسبی در جنوب لبنان وجود داشت. طبق گفته منابعی که گفت وگوهای دو جریان را از نزدیک دنبال می کنند، مسئولین فرانسوی، انگلیسی و آمریکایی هم که با این دو گروه گفت وگوهایی داشته اند روی همین امر به اندازه امر کنترل مرزها تاکید کرده اند. در جریان این گفت وگوها با بعضی از مسئولین لبنانی، جارد کوشنر، مشاور رئیس جمهور سابق آمریکا هم به این موضوع اشاره کرده است. این همان نکته ایست که به گفته این منابع دلیل موضع اتخاذ شده از سوی میشل عون در آغاز دوره ریاست جمهوری اش در مورد موضوع استراتژی ملی دفاعی را به روشنی توضیح می دهد، یعنی موضوعی که آقای عون بار دیگر در سال ۲۰۱۸ و بعد از تشکیل دولت قول بررسی دقیق آن را داده بود. با وجود اتحاد با حزب الله، جنبش میهنی آزاد (حزبی که آقای عون عضو آن است) هیچ موقع مبارزه علیه اسرائیل را به طور ایدئولوژیک پیگیری نکرده است. در جریان مصاحبه خود با یک شبکه فرانسوی در اوت سال گذشته رئیس جمهوری لبنان در پاسخ به سوالی در مورد امضای توافق نامه صلح با اسرائیل تنها به پاسخ «بستگی دارد» بسنده کرد. هرچند آقای عون افزود که وی نمی تواند حرفی از امضای توافق بزند پیش از آن که «مشکلات» بین لبنان و رژیم عبری حل شده باشند. از این منظر، می توان گفت که اشاره وی به تعیین حدود مرزها و همچنین عقب نشینی اسرائیل از مناطق اشغالی در جنوب لبنان بود.
این انعطاف پذیری در رویکرد روابط بین لبنان و اسرائیل همچنین در سخنرانی جبران باسیل، رهبر جنبش میهنی آزاد در سال ۲۰۱۷ که خواستار «عدم رویارویی ایدئولوژیک» با اسرائیل شده بود قابل مشاهده است – خواسته ای که آن زمان با اعتراضات فراوانی روبه رو شد. بعدا، جبران باسیل مجبور به تصدیق این موضوع شد که «لبنان خواستار صلح و دوری از جنگ است» اما حاضر است تا در برابر هرگونه حمله نظامی از خود دفاع کند. به واسطه این مواضع، رئیس جریان طرفدار عون در تلاش است تا مواضع خود را با متحد شیعه اش یعنی حزب الله و همچنین با جامعه جهانی وفق بدهد.
بری «پدرخوانده»
از سوی دیگر، رئیس جریان مستقبل یعنی سعد حریری به منظور جلوگیری از به وجود آمدن هرگونه جنجال از اظهارنظر در این زمینه خودداری می کند و همچون اسقف اعظم مسیحیان مارونی، بشاره بطرس راعی، تنها به تاکید بر ضرورت تعهد به قطعنامه های بین المللی در مورد لبنان، حمایت از تعیین حدود مرزهای جنوبی و یا برقراری ثبات دراین مناطق با هدف انجام اکتشافات منابع گازی و نفتی در دریا بسنده می کند. میانه روی سعد حریری در این مورد را می توان با روابط خوبی که وی با امارات متحده عربی که می تواند آماده نقش آفرینی در تعیین حدود مرزها را داشته باشد توضیح داد.
در مورد حزب الله احتیاجی به گفتن نیست که مسئله عادی سازی روابط با اسرائیل به هیچ عنوان گزینه قابل تصوری برای این حزب نبوده است. به گفته منبعی نزدیک به این گروه: «حزب الله معتقد است بحران هایی که لبنان با آن درگیر است و امتناع جامعه جهانی از کمک به این کشور برای ایستادن بر پای خودش در نهایت با هدف تضعیف لبنان برای فشار آوردن به این کشور به منظور امضای توافق نامه صلح با اسرائیل است تا تضمینی برای تامین امنیت اسرائیل باشد.» اگر جنبش امل هم این نوع دیدگاه را درباره وضعیت موجود داشته باشد، واقعیت همچنان باقی است که رهبر این جنبش و رئیس مجلس، نبیه بری، بود که از توافق نامه – چارچوب میان لبنان و اسرائیل در مورد تعیین حدود مرزهای جنوبی حمایت مالی کرد. همه این ها در حالی انجام گرفت که وی به خوبی می داند که کاربرد این توافق نامه – چارچوب به معنای صلح غیر مستقیم با رژیم عبری است.
پرونده تعیین حدود مرزی اکنون به دلایل زیادی مسدود مانده و اصلی ترین دلیل آن به گفته ولید جنبلاط، رهبر دروزی های لبنان، تبدیل آن به عنصری برای اعمال فشار بر ایالات متحده در جریان مذاکرات ایران با این کشور است.
از تحلیل های دیگری که می توان راجع به این بن بست مطرح کرد، تحریم های آمریکا علیه جبران باسیل است که با هدف اعمال فشار بر رئیس دولت انجام شده است تا وی را به طرح شرایط جدیدی برای چارچوب مذاکرات با اسرائیل که تحت نظارت سازمان ملل متحد انجام می شود مجبور کند.
تحلیل دیگر این است که بن بست کنونی حاصل اراده بدخواهان جنبش میهنی آزاد برای جلوگیری از هرگونه موفقیت توسط فرمانده ارتش لبنان، ژنرال ژوزف عون است، چرا که گفت وگوها و مذاکرات تعیین حدود مرزی توسط فرماندهان و کارشناسان نظامی انجام می شود.
امروزه، لبنان در سطوح کم اهمیت اولویت ابرقدرت ها قرار دارد. این همان چیزی است که بسیاری از دیپلمات های عرب و غربی هم آن را تایید می کنند. با توجه به ناتوانی لبنان در انجام اصلاحات داخلی، می توان گفت که این کشور وسوسه شده است تا سیگنال های مثبتی را به جامعه جهانی در رابطه با بعضی از پرونده های استراتژیک ارسال کند.