نقش وظیفه ای عربستان و برگه های
سوخته از بارزانی تا صالح
در این طرح امریکایی – صهیونیستی هر یک از کشورهای منطقه که از تقویت محور مقاومت نگران بودند، نقشی را بر عهده گرفتند. مهمترین این کشورها عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی، اردن و ترکیه بود. با فعال شدن این کشورها در نقش تعریف شده، بحران تروریسم تکفیری به عنوان یک اولویت مطرح شد و موضوع فلسطین اولویت خود را از دست داد.
با آغاز بیداری اسلامی در کشورهای عربی که نتیجه طبیعی سرخوردگی جوامع عربی و ناامیدی از رژیم های وابسته با تاثیر پذیری از موفقیت های تکاملی محور مقاومت در معادله رویاریی با رژیم صهیونیستی ، بویژه ایستادگی مردم و نظام اسلامی در برابر همه فشارهای جریان سلطه به رهبری امریکا بود، این جریان از گسترش روز افزون نفوذ محور مقاومت نگران شد.
زیرا مطالبات جوامع بیدار شده فاصله گرفتن از غرب و نزدیکی به محور مقاومت به رهبری ایران بود که در شعارهای توده ها چون حمله به سفارت امریکا و رژیم صهیونیستی و عربستان در آشکارا دیده می شد.
بر این اساس راهبرد جریان سلطه بر این قرار گرفت که ایران را در عرصه سیاست های منطقه ای خلع سلاح کند. فلسطین مهمترین متغییری بود که ایران بر اساس آن سیاست های منطقه ای خود را پیگیری می کرد .
از این روی بحران تروریسم تکفیری در سطح منطقه بویژه عراق و سوریه و بسیج تروریست ها از کشورهای مختلف و گسیل آنها به سوریه و عراق در دستور کار قرار گرفت.
در این طرح امریکایی – صهیونیستی هر یک از کشورهای منطقه که از تقویت محور مقاومت نگران بودند، نقشی را بر عهده گرفتند. مهمترین این کشورها عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی، اردن و ترکیه بود. با فعال شدن این کشورها در نقش تعریف شده، بحران تروریسم تکفیری به عنوان یک اولویت مطرح شد و موضوع فلسطین اولویت خود را از دست داد. با روشن شدن اهداف اصلی بحران برای ایران و محور مقاومت، ایران ناگزیر از ورود به بحران های سوریه و عراق شد که این مسئله هم موجب شد که تهاجم وسیع رسانه ای و تبلیغاتی علیه ایران در سطح منطقه به راه افتد که به وسیله رسانه های صهیونیستی در چارچوب ایران هراسی هم تقویت می شد.
تولید و محصول این اقدامات، تحریف واقعیت ها در سوریه و عراق و نمایش آن به یک جنگ قومی و مذهبی بود. حال آنکه تکفیری ها شیعه و سنی و کرد و عرب و فارس را یکجا تکفیر می کردند و همه گونه جنایاتی را هم بی توجه به اختلافات قومی و مذهبی انجام می دادند. عربستان از همان آغاز مهمترین نقش یعنی حمایت های فکری مالی، انسانی، تجهیزاتی و تبلیغاتی از تکفیریها را بر عهده گرفت. عربستان با پول نفت مدارس زیادی را کشورهای مختلف بر اساس تفکر وهابی تاسیس کرده بود. رهبران سیاسی و مذهبی را شورهای مختلف درفرمانبرداری خود قرار داده بود.
رسانه های متعددی را در کشورهای مختلف ایجاد و حمایت می کرد که مسئولیت شان ترویج تفکر وهابی و پیگیری سیاست های عربستان بود. رژیم سعودی همه این ظرفیت ها را در تحولات منطقه به کار گرفت تا ماموریت خود را به بهترین شکل انجام دهد.
دولت ترکیه پس از مدتی ناچار به تغییر در سیاست های خود در قبال بحران سوریه و عراق شد و با توجه به آشکار شدن طرح های امریکایی – اسرائیلی و سعودی که با منافع و امنیت ترکیه در تعارض شدید بود، خود را به محور مقاومت به رهبری ایران نزدیک کرد. دولت قطر هم که نقش مهمی در فعال سازی اخوانی ها در سطح منطقه و سوریه داشت و با توجه به موفقیت های محور مقاومت و اختلاف با سعودی ها خود را از بحران سوریه و عراق کنار کشید.
کسری بودجه سعودی که حاصل مشارکت در طرح های امریکایی – اسرائیلی در سوریه و عراق و یمن بود، این کشور را به مرحله بحران کشاند و موجب شد تا نتواند چون گذشته دستمزد مزدورانش را در کشورهای دیگر از جمله لبنان پرداخت کند. توافق سعد حریری با حزب الله لبنان و تعیین میشل عون به عنوان رئیس جمهور لبنان را کارشناسان نتیجه ناتوانی رژیم سعودی در پرداخت دستمزدها در لبنان می دانند. اقدامی که جایگاه محور مقاومت را در لبنان تقویت کرد.
موفقیت محور مقاومت در میدان جنگ ضد تروریست های تکفیری در سوریه و عراق و لبنان و یمن عربستان را که مهمترین وظیفه اش جلوگیری از نفوذ رو به گسترش ایران بود، ناکام گذاشت. شکستی که در واقع شکست طرح امریکایی – اسرائیلی بود. زیرا با موفقیت های محور مقاومت، مسئله فلسطین باردیگر به سمت احیاء حرکت کرد.
حضور رهبران فلسطینی در ایران و تلاش شان برای تقویت روابط خود با ایران در همین چارچوب ارزیابی می شود. عربستان که بزرگترین بازنده قماری بود که به آن وارد شده بود، تلاش کرد تا با تعریف و ایجاد بحران های جدیدی در سطح منطقه هم به نوعی نقش وظیفه ای خود را احیاء کند و اهم هزینه های محور مقاومت را افزایش دهاد و هم امید ها به محور مقاومت و ایران را در سطح منطقه کاهش دهد. بر این اساس چندین بحران در سطح منطقه که به طور مستقیم محور مقاومت در آنها درگیر می شد را با کمک امریکا و اسرائیل پیگیری کرد؛
- اقلیم کردستان: خاندان بارزانی از دیرباز ضمن اینکه سودای حکمرانی در کردستان را در سر داشتند ، روابط بسیار نزدیکی به رژیم صهیونیستی نیز دارند تا جائیکه اسناد این خاندان را یهودی و مامور اسرائیل در کردستان معرفی می کنند. بارزانی که در سرگرم بودن دولت عراق در جنگ با داعش، بهره برده بود مناطق وسیع و بسیار استراتژیک عراق مانند کرکوک را اشغال کرده بود، با آشکار شدن شکست قطعی داعش در عراق مامور اجرای پروژه تفکیک اقلیم از عراق شد. پروژه ای که رژیم صهیونیستی، امریکا و رژیم سعودی از آن حمایت کردند. بر گزاری همه پرسی غیرقانونی و ناقض قانون اساسی عراق در اقلیم کردستان و مناطق اشغال شده در سوم مهرماه 1396 در همین چارچوب صورت گرفت. محور مقاومت با درک درست این توطئه و نقش دشمنان ملت عراق در آن، با آزاد سازی کرکوک و بستن کلیه رزهای زمینی و هوایی اقلیم با همکاری دولت ترکیه، عملا این بحران را متولد ناشده ساقط کردند.
- استعفای حریری:
حزب الله لبنان با توجه به خطری که امنیت لبنان را تهدید می کرد در کنار دولت و ملت سوریه قرار گرفت و در تمامی تحولات محور مقاومت در سوریه نقش مثبتی داشت. عربستان همانطور که گفته شد، در میان مسئولین سیاسی و رسانه ای و دینی لبنان خدمتکارانی دارد. اساسا جریان المستقبل و 14 مارس بیش از آن که یک جریان لبنانی باشند ومنافع لبنان را دنبال کنند، یک جریان سعودی و حافظ منافع عربستان هستند.
بازگشت به این ظرفیت و فعال سازی آن در لبنان برای تعریف و ایجاد یک بحران عمیق در این کشور و تبدیل آن به یک سوریه دیگر، به زعم عربستان و اسرائیل و امریکا می توانست، می توانست چالشی بزرگ برای محور مقاومت به شمار آید. از این روی سعد حریری به ریاض فراخوانده شد و مجبور به استعفاء از نخست وزیری لبنان در ریاض شد! همزمان محمود عباس به ریاض فراخواند می شود تا از ظرفیت فتحیون در لبنان برای ناآرام سازی لبنان استفاده شود. رژیم صهیونیستی هم با انجام رزمایش های متعدد و به کار گیری ادبیات تهاجمی خود آماده حمله به لبنان نشان می دهد. همزمان با آن نشست فوق العاده وزرای خارجه اتحادیه عرب برگزار می شود و یک بیانیه تند ضد ایرانی و ضد حزب الله لبنان صادر می کند. اما سخنرانی سید حسن نصرالله و مواضع خردمندانه مسئولین لبنانی و رئیس جمهور عون شکست دیگری را در کارنامه عربستان ثبت می کند.
- محمود عباس: مقاومت در غزه به عنوان بخشی از محور مقاومت به عنوان یک مانع بزرگ در نهایی شدن پروژه صهیونیسم مطرح است. تحمیل 3 جنگ سخت به غزه در جهت حذف مقاومت اسلامی صورت گرفت اما مقاومت قوی تر از گذشته در غزه حضور دارد. در بحران سوریه بخشی از جریان مقاومت در غزه اندکی از زاویه گرفتند اما با توجه به نتایج تلخ این اقدام و اشکار شدن خیانت رژیم های عربی در نشست ریاض با حضور ترامپ، همچنین موفقیت های بزرگ مقاومت در لبنان و عراق و سوریه سیاست تقویت روابط با ایران را برگزیدند.
اقدامی که موجب گسترش و تعمیق بیشتر نفوذ ایران در جهان اسلام خواهد شد. حال آنکه تمام هزینه رژیم های مرتجع عرب و اسرائیل و امریکا محدود سازی نفوذ ایران و منزوی ساختن آن بود.
طرح آشتی ملی فلسطین با توجه به نیاز های دو طرف با میانجی گری مستقیم مصر مطرح شد.طرحی که از همان آغاز مشخص بود که مرده به دنیا خواهد. رژیم صهیونیستی، امریکا و عربستان و حتی مصر مهمترین هدفی را که دنبال کرده و می کنند خلع سلاح مقاومت و یا در نهایت خنثی سازی سلاح مقاومت است. پس از امضاء طرح آشتی ملی بین فتح و حماس کارشکنی ها و فشار ها شروع شد.
محمود عباس در همین چارچوب در زمانی که حریری در ریاض بود، فرا خوانده شد و دستور کارش به وی ابلاغ شد؛ آماده سازی اردوگاه های فلسطینی در لبنان علیه حزب الله لبنان – فشار به حماس جهت خلع سلاح – فشار به حماس حهت قطع رابطه با ایران – ممانعت از نزدیکی دولت آشتی ملی به ایران از مهمترین این دستورات بود. عباس که از قبل در همین چارچوب می اندیشد پس از بازگشت فشارها به غزه را مدیریت کرد و هم زمان هم رژیم صهیونیستی تحرکات نظامی علیه مقاومت در غزه را در دستور کار قرار داد تا شرایط در غزه به سمتی پیش رود که مطلوب آن است. اما هوشمندی جریان مقاومت و تاکید شان بر حفظ سلاح و تحکیم روابط با ایران عملا شکست دیگری را برای عربستان رقم زد. هر چند این پروژه هنوز به پایان نرسیده و عربستان و اسرائیل و امریکا امیدهایی به این پروژه دارند.
- علی عبدالله صالح:
یمن از دیر باز حیات خلوت عربستان محسوب می شد. عربستان با توجه به ثروت نفتی خود و با توجه به بافت قبیلگی یمن، حوزه های نفوذی را برای خود تعریف کرده است و با استفاده از این حوزه های تلاش داشته تا یمن را در سطح یک کشور عقب مانده نگهدارد. زیرا یمن توسعه یافته را برای منافع خود و اهداف جریان سلطه خطرناک می دید. علی عبدالله صالح از افراد مورد حمایت عربستان محسوب می شد. وی 6 جنگ با حوثی ها داشته است . حوثی ها در استان صعده و هم مرز با عربستان هستند و پیوستگی قومی و دینی با آن سوی مرز نیز دارند. بنابر این با توجه تاثیر آنها از انقلاب اسلامی عربستان احساس خطر کرده و صالح مامور پایان دادن به حیات حوثی ها شد اما با وجود 6 جنگ نتوانست اهداف عربستان را محقق سازد. با شروع بیداری اسلامی، جامعه یمن نیز علیه صالح قیام کرد و صالح ناچار به ترک حکومت و فرار به عربستان شد. همانطور که رئیس جمهور تونس نیز به ریاض فرار کرده بود. با تشدید اعتراضات مردمی به به فساد حاکم جریان های انقلابی در یمن علیه دولت متحد شدند وپایتخت یمن(صنعا) را در کنترل خود گرفتند. عبد ربه منصور هادی که پس از صالح رئیس جمهور شده بود؛ استعفاء داد و به ریاض رفت. صالح که ظاهرا از رفتار تحقیر آمیز ریاض ناراحت بود به یمن بازگشت و به گونه ای با انقلابیون همکاری را شروع کرد.
عربستان که از قدرت یابی مردم در یمن نگران بود با تشکیل یک ائتلاف عربی وارد جنگ با یمن شد. با توجه به ناکامی ائتلاف در یمن و گسترش درگیریها در عمق خاک عربستان نیز فشارهای بین المللی و مشکلات سیاسی، امنیتی و اقتصادی ناشی از این جنگ، سیاست فشار در یمن و امتیاز در محورهای دیگر را در دستور کار قرار دادو علی عبدالله صالح نقش محوری این سیاست را برعهده گرفت.
شروع اختلافات و درگیری ها از چهارشنبه گذشته و دستور نافرمانی نظامی به طرفداران ودعوت مردم به شورش علیه انصارالله به دستور عربستان از سوی صالح پیگیری شد. هوشمندی انقلابیون یمن و ظرفیت بالای آن در مدیریت این فتنه و همزمان حمله موشکی به پایگاه اتمی امارات متحده فتنه را در نطفه خفه کرد و اجازه نداد عربستان کامی از این فتنه در یمن شیرین کند.
تحلیلگران معتقدند که عربستان در تمام صحنه ها شکست خورده است و نقشی را که برای ممانعت از گسترش نفوذ ایران و به حاشیه راندن قضیه فلسطین تقبل کرده بود، نقشی بود که نتیجه ای در بر نداشته است و ایران با همکاری همپیمانان خود، به گونه ای تحولات را مدیریت کرده است که هم نفوذ ایران بیش از گذشته افزایش یافته است هم مسئله فلسطین در حال خارج شدن از حاشیه است و هم در حال حاضر ایران با توجه به ارتش بین المللی محور مقاومت بازیگر قدرتمند و تعیین کننده در منطقه است.