مسیر رویارویی با دشمن ازنگاه جریان مقاومت و سازش
«دکتر خالد القدومی*»
خالد قدومی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: وقتی ابتکار عمل دست ملتها میافتد نقاط تحول جاودانی در تاریخ ثبت میشود. در ۳۰ مارس ۲۰۱۸ هم ملت فلسطین طبق معمول تصمیم گرفت مسئلۀ فلسطین را به رأس اخبار برگرداند، پس با سلاح ایمان به حق خویش و عادلانه بودن مسئلهاش وارد عمل شد و ضربهای سخت بر رکود متعفن سیاسی زد و اعلام کرد که صاحب حق است و تصمیمگیر اصلی است و ابتکار عمل همچنان در دست خودش است.
آرام کردن اوضاع
وقتی ابتکار عمل دست ملتها میافتد نقاط تحول جاودانی در تاریخ ثبت میشود. در 30 مارس 2018 هم ملت فلسطین طبق معمول تصمیم گرفت مسئلۀ فلسطین را به رأس اخبار برگرداند، پس با سلاح ایمان به حق خویش و عادلانه بودن مسئلهاش وارد عمل شد و ضربهای سخت بر رکود متعفن سیاسی زد و اعلام کرد که صاحب حق است و تصمیمگیر اصلی است و ابتکار عمل همچنان در دست خودش است.
راهپیماییها برای بازگشت به سرزمین و شکستن محاصره تکیهگاه اصلی این حادثۀ بینالمللی و منطقهای بود و خون شهیدان که شمارشان به حدود دویست تن رسید و دهها هزار مجروح از میان شهروندان غیرنظامی قهرمان از جوان و پیر و کودک و زن و مرد زمینۀ مناسبی برای تأکید مجدد بر حق فلسطینیان را فراهم کرد تا در امنیت و صلح زندگی کنند، مانند همه ملتهای جهان، تا به همان سرزمین و خانه و روستایی بازگردند که روزی بهزور مجبور به مهاجرت از آن شدند.
دشمن هم طبق معمول به دست و پا افتاد و به سبب کوتاهیهای ما در عرصۀ فناوری و رسانه و دیپلماسی کوشید توجهها را جلب و منحرف کند و از «بادکنکهای انفجاری»ای بگوید که باعث بحران اقتصادی در اسرائیل شده است! این همه برای زیرورو کردن معادله تا فلسطینیِ قربانی بشود؛ انگار او جنایتکاری است که کشته و ویران کرده و فراری داده و اسرائیل است که باز لباس قربانی به تن کرده و آسیب دیده است.
با وجود جانبداری کفۀ قدرت بینالمللی از دشمن، این بار چارهای جز آن ندید که برای کشتار و جنایت علیه بشریت و جنایتهای جنگیاش توجیهی بتراشد. آخر، بیش از نیمی از آسیبدیدگان کودکاند و اکثریت مجروحان کارشان به معلولیت دائمی ازجمله قطع عضو انجامیده و دهها تن از شهدا و مجروحان پزشک و خبرنگار بودهاند.
اینجا بود که تلاشها برای آرام کردن اوضاع آغاز شد: استفاده از دودستگی فلسطینیان برای آنکه به دنیا بگوید که آمادۀ رسیدن به توافقی دائمی حتی با بخشی از فلسطینیان است و اینگونه دودستگی را تعمیق بخشد و مطالبات خودش را بالاتر برد.
اما حماس و نیروهای فلسطینی آرام کردن اوضاع را در چارچوب این معیارها میبینند:
ـ ما برخلاف کسانی که میپندارند یا میخواهند جا بیندازند، در پی رسیدن به توافقنامۀ تازهای نیستیم بلکه میخواهیم همان توافقنامه و تفاهماتی که با واسطۀ مصر بعد از حمله به غزه در سال 2014 حاصل آمد تثبیت و اجرا شود.
ـ هرگونه توافق یا تفاهم در مصر باید در چارچوب توافقی فلسطینی و به دور از تکروی یکی از گروههای فلسطینی باشد.
ـ توافقنامۀ 2014 که نیروهای اشغالگر آن را زیر پا نهادند شامل آتش بس دوجانبه، بازگشایی گذرگاهها و آغاز پروژههای بازسازی در غزه، گسترش تدریجی میدانهای ماهیگیری و محدود کردن مناطق حائل در غزه از 300 متر به 100 متر و آغاز مذاکره برای راهاندازی فرودگاه و بندر غزه میشود. و اینکه روند مذاکره دربارۀ اسرا روندی جدا از تفاهمات آتش بس باشد.
ـ از آنجا که دشمن صهیونیستی به زیر پا نهادن توافقات و شکنجۀ ملت ادامه می دهد دادههای تازهای دربارۀ وضعیت محاصرۀ ملتمان به تفاهمات اضافه شده است، ازجمله موضوع حقوق ماهانۀ کارمندان و قطع فاجعهبار برق و تأمین گذرگاه آبی برای مردم غزه به جهان خارج. این همه بدان علت است که حتی درصورت توافق برسر پروژههای بزرگی مانند فرودگاه و بندر، اجرای آنها زمانی طولانی میطلبد که تا آن زمان راههای جایگزینی برای شکستن محاصره تأمین شود.
موانع رسیدن به توافق:
نخستین مانع اختلاف میان فلسطینیان است که مسئولیت آن متوجه شخص رئیس تشکیلات خودگردان محمود عباس است. او خود دست به مجازات مردم ما در غزه زده و خود بخشی از محاصرهای است که به این مردم تحمیل شده است. از همین جاست که تبلیغات رسانهای از سوی رئیس جمهور و یاران او آغاز شده که نیمی از بودجۀ را به غزه میپردازد و وضعیت برق را بهبود میبخشد و حقوق کارکنان را خواهد پرداخت. اما هیچ یک از این دروغها عملی نشد و اگر راست میگویند چرا با سند و مدرک نتایج را روشن نمیکنند.
مهم آن است که دنیا بداند که امروز وضعیت فلسطین به جایی رسیده که در میان فلسطینیان شبهاجماعی وجود دارد که ریاست فلسطین و همراهان آن حالتی نامأنوس در اجماع ملی هستند و کلیت فلسطینان در یک دنیا و آنان در دنیای دیگر به سر میبرند. برای همین بهتر است کسی ما را با سخن گفتن از یکپارچگی فلسطینیان خسته نکند. ما امروز شاهد وضعیتی بسیار عجیب هستیم: رئیس تشکیلات کنار اشغالگران ایستاده و مردمش را به محاصره میاندازد و رنجهایشان را تثبیت میکند. هر گروهی که میخواهد واسطۀ صلح میان فلسطینان و اتحاد آنان باشد باید این طرف را به تن دادن به خواست ملت فلسطین و بازگشتن به اجماع ملی وادارد.
مانع دیگر این است که آنچه «معاملۀ قرن» نام گرفته عملاً در حال اجراست، بی آنکه هیچ نیازی به امضای چیزی باشد. این بار هم ریاست فلسطین دانسته یا نادانسته بخشی از اجرای این معاملۀ بزرگ شده است. ادامۀ به انزواکشاندن غزه و مجازات بخش مهمی از ملت و تلاش برای بیرون راندن آنها به بیرون از میهن تلاشی مأیوسانه برای حمایت از پروژۀ پوشالی فیصله دادن به مسئلۀ فلسطین است.
در آن سوی، دشمن صهیونیست طبق معمول هفتاد سال گذشته همه چیز میخواهد و حاضر نیست هیچ هزینهای بدهد. هدف اصلی صهیونیستها از پروپاگاندای «آرام کردن اوضاع» تلاش برای امن کردن مناطقی است که خود آن را «جبهۀ جنوبی» مینامد، یعنی همان غزه. چون صهیونیستها تهدید نظامی از مرزهای شمالی خود، یعنی از مقاومت اسلامی در جنوب لبنان، را انتظار دارند و نمیخواهند در دو جبهه مشغول جنگ باشند. همزمان هم نمیخواهند مقید به توافقنامهای باشند که به اقتضای آن باید محاصرۀ غزه را پایان دهند.
تا این لحظه مذاکرات برای آرام کردن اوضاع با مشکل مواجه است و پیشرفتی نداشته است.
این وضعیت پیچیده و دشوار باعث می شود که نیروهای مقاومت دست به بازبینی صحنه بزنند و در این راستا تصمیمشان ادامۀ مبارزه و در دست گرفتن دوبارۀ ابتکار عمل است و اگر دشمن دست به هر حماقتی بزند خود میداند که مقاومت آمادۀ دست زدن به هر کاری است و برای حمایت از حق ملت فلسطین به مسئولیت خود عمل خواهد کرد.
مقاومت و «آرام کردن اوضاع«
سپتامبر برای ملت فلسطین یادآور دو الگوی رویارویی با رژیم صهیونیستی است. نخست سالروز عقبنشینی بی قید و شرط و یکجانبۀ صهیونیستها از غزه و دومی سالروز امضای توافقنامۀ ننگین اوسلو.
در مقایسۀ اجمالی این دو الگو میتوان گفت:
نخست: ببینیم آنچه «سود صلح ادعایی» میتوانش خواند چیست:
ـ طرف فلسطینی موجودیت رژیم صهیونیستی بر حدود 80 درصد از زمینهایی را پذیرفت که به لحاظ تاریخی از آنِ فلسطین بودند، و از آن سوی، طرف اسرائیلی موجودیت حکومت فلسطین بر هیچ بخشی از زمینهای فلسطین را به رسمیت نشناخت، بلکه حتی در رأیگیری برای عضویت موقت حکومت فلسطین در سازمان ملل متحد نیز رژیم صهیونیستی به سود آن رأی نداد.
ـ در حدود 20 درصد باقی مانده توافق شد که به جزیرههای پراکندهای تقسیم شود که به مناطق الف و ب و ج تقسیم شده است که هرکدام حدود 20 درصد از آن حدود را شامل میشود. به این ترتیب که منطقۀ الف زیر نظر نظام اداری فلسطین و منطقۀ ب تحت سلطۀ مشترک اسرائیل و فلسطین و منطقۀ ج کاملاً تحت کنترل امنیتی و اداری اسرائیلی است. بدین ترتیب حتی در تقسیمبندی مذکور هم حرفی از موافقت «اسرائیل» با اعطای این مناطق به فلسطین در میان نیست، بلکه صرفاً مناطقیاند که طرف فلسطینی امور ساکنان آن را به هرنحوی سامان میدهد و این یعنی اشغالگران مسئولیت قانونی خود در قبال مردم ساکن سرزمینهای اشغالشده را به دیگری واگذار میکنند و همۀ امور هزینهبر مانند بهداشت و آموزش و زیرساخت را به گردن حکومت فلسطین میاندازند.
ـ هیئت فلسطینی موافقت کرد که آنچه به شهر قدس و حق بازگشت پناهندگان فلسطینی به سرزمینشان مربوط میشود در مذاکرات مطرح نباشد و این مسائل را به مذاکرات راه حل نهایی موکول کنند و هنوز بیست سال است که تکلیف این مسائل روشن نشده است، بلکه برعکس، در مذاکرات کمپ دیوید 2 در سال 2000، که میان بیل کلینتون رئیس جمهور امریکا، و ایهود باراک، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، مرحوم یاسر عرفات، رئیس حکومت فلسطین، برگزار شد، آنان کوشیدند که موافقت مرحوم ابوعمار با کوتاه آمدن از قدس را جلب کنند و مذاکرهکنندۀ فلسطینی بهصورت ضمنی پذیرفت که با تفاهم بر سر موضوع بازگشت فلسطینان مشکلی ندارد.
ـ توافقنامۀ اوسلو سابقهای بهشدت منفی برای فلسطینیان به جا گذاشت، چون در آن سلطۀ بین المللی نادیده گرفته شد، نه از سازمان ملل متحد و نه از دیگر نهادهای بین المللی و منطقهای برای شرکت در مذاکرات و نه حتی مشورت دعوت نشد و مذاکره و فقط و فقط میان سهگانۀ امریکا ـ «اسرائیل» ـ فلسطین بود. این موضوعی پرمخاطره بود که فلسطینیان را از حقوق بین المللیشان و از مشروعیت بین المللی محروم میکرد. با اینکه گاه در متن توافقنامه از این نهادهای بینالمللی یاد شده چرا خود آنها بدان دعوت نشدند؟
ـ توافقنامۀ اوسلو اولین عامل دودستگی در میان فلسطینیان بود. برای این مذاکرات از نهادهای فلسطینی مانند شورای ملی فلسطین یا شورای اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین و یا حتی موسسات ملیای که از اجماع فلسطینی برخوردار بودند دعوت نشد و از آنان مشورتی گرفته نشد. بلکه موضوع این بود که یک گروه فلسطینی که متأسفانه پوشش مشروعیت منطقهای و بینالمللی دارد، تصمیم گرفت که قطبنمای مبارزات فلسطینیان را از مسیر خارج کند و تصمیمگیری را از فلسطینیان برباید و خود به تنهایی بدون هرگونه سلطۀ ملی و بدون استراتژی مشخص وارد مذاکرات شود و از حقوق مشروع ملت فلسطین کوتاه بیاید.
ـ کوتاه سخن آنکه اوسلو موفقیتی بزرگ برای «اسرائیل» بود و در برابر شکستی سخت برای فلسطین. با شکلگیری حکومت فلسطین این حکومت ابزاری برای سرکوب ملت فلسطین شد و در هماهنگی با دستگاههای امنیتی اسرائیل، مجاهدان را به آن تحویل داد و اطلاعات امنیتی را در اختیار رژیم صهیونیستی نهاد. اما در برابر آنچه به دست آمد این بود که نخست وزیر رژیم صهیونیستی امروز 27 سال بعد از آن توافق حتی حاضر به دیدار با رئیس فعلی حکومت فلسطینی، محمود عباس، نیست.
در سالروز همبستگی با ملت فلسطین در 29 نوامبر 2012 حکومت فلسطین توانست با رأی اعضای مجمع عمومی سازمان ملل، کشور ناظر غیر عضو در سازمان ملل متحد شود. این پس از بیست سال دستاورد و پیروزی سیاسی و دیپلماتیک و حقوقی مهمی دانسته شد. اما متأسفانه حکومت فلسطین تا این لحظه از این موقعیت برای اقدامی مسالمتآمیز جهت برخورد حقوقی با رژیم صهیونیستی و کشاندن پروندۀ جنایات آن به دادگاه جنایی بینالمللی اقدامی نکرده است.
دوم: ارزیابی مقاومت
ـ با پایان جنگ جهانی اول ملت فلسطین متوجه شد که کفۀ قدرت به سود حقوق این ملت نیست و از زمان بیانیۀ منحوس بالفور کاملاً آشکار شد که نظام بین المللی تصمیم گرفته که از رژیم صهیونیستیِ نوپا جانبداری کند و این همه با هدف تحقق نظریۀ استعمار نو در جهان پس از جنگ بود که به موجب آن رژیم صهیونیستی تودهای غربی و استعماری و پیشرفته بود که با آن میشد اهداف غربیان در دستیابی به مقدرات و مقدسات امت و در رأس آنها فلسطین حاصل آید. بدین ترتیب که فلسطین با زور و کشتار و ویرانی به میهن قومی یهودیان صهیونیست تبدیل شود. آنگاه بود که ملت فلسطین یکپارچه تصمیم گرفت که بجنگد و مقاومت کند تا استعمار نتواند با دل خوش به اهداف شوم خود برسد و به این رژیم کینهجوی بیگانه اجازه ندهد که بخشی از میهنش شود و آن را دزدی بشمرد که امروز یا فردا بالاخره باید برود.
ـ با بررسی تاریخی عمیقی، مقاومت فلسطینی تصمیم گرفت که دست به جنگ پارتیزانی بزند، چون فلسطین نمیتوانست در آن زمان ارتش منظمی تشکیل دهد که بتواند به جنگ ارتش اسرائیل با آن تجهیزات پیشرفتۀ غربی برود. بدین ترتیب هدف مقاومت بالابردن هزینههای اشغالگران در عرصۀ امنیت و اقتصاد شد تا کار به جایی رسد که چارهای جز رفتن نماند. مقاومت در رسیدن به این هدف تا چه حد موفق بو.
ـ شورشها و انتفاضههای پی در پی فلسطینیان علیه اشغالگری بریتانیا و پس از آن اشغالگران صهیونیست، که فرزند نامشروع همان اشغالگران پیشین بودند، درگرفت و توانست حقوق خود را حفظ کند و تعریف تازهای از پیروزی به دست دهد. در این تعریف جدید، مقاومت به علت عدم موازنۀ قدرت نظامی توان یکسره کردن کار در میدان جنگ را ندارد، اما در عین حال مانع از پیروزی و تحقق اهداف طرف مقابل میشود. بدین ترتیب پیروزی و آزادی یک بخش از خاک میهن مقدمۀ آزادی بخش دیگر میشود و این پیروزیهای کوچک اما بزرگ با ایمان ژرف به اینکه خاک فلسطین سرتاسر از دریا تا رود حق فلسطینیان است و بس و با تراکم نیرو و استفاده از روشهای جنگی با نیروهای محدود چریکی به دست میآید.
ـ مقاومت توانست ثابت کند که اکثریت ملت فلسطینی از اصول ثابت خود کوتاه نخواهد آمد و هرچه هم زمان بگذرد باز مطالبهگر همین حقوق است بی هیچ کوتاه آمدنی:
1. فلسطین سرزمینی جغرافیایی است از دریای مدیترانه تا رود اردن و از یک وجب از این خاک کوتاه نخواهد آمد و برای آزادکردن سرتاسر این خاک از تاکتیکهای مقطعی و نه استراتژی مرحلهای استفاده خواهد کرد. بدین ترتیب حتی اگر دولت فلسطینی بر مرزهای آنچه چهارم ژوئن 1967 خوانده میشود و با اجماع ملی و برنامۀ جامع ملی تشکیل شود، باز هم این به معنای پذیرش حق نداشته «اسرائیل» در ماندن در سرزمین فلسطین نیست و هر سخنی دربارۀ شهروندان این رژیم جنایتکار و حق زیستن آنان چیزی نیست جز بازگشتشان به کشورهایی که از آن آمدهاند، اروپای شرقی و آسیای مرکزی و هر جای دیگر و نه فلسطین. این مسئلهای است که قدرتهای بزرگ آن زمان ساختهاند و باید خود راهی برای حل آن بیابند و یافتن راه حل برای آیندۀ این مخلوقات فضایی بیگانه از سرزمینمان بر عهدۀ فلسطینیان نیست.
2. حق ملت فلسطین است که قدس را پایتخت ابدی فلسطین متحد بداند.
3. حق مهاجران فلسطینی است که به سرزمین خود بازگردند، به روستا و خانه و زمینی که در آن زاده شدند و اشغالگران مصادره کردهاند. همچنین این فلسطینان باید بابت سالهای محرومیت و دربهدری غرامت بگیرند.
4. حق ملت فلسطین است که با کرامت و آزاد و در امنیت و به دور از تحریم و آزار زندگی کنند، مانند هر ملت آزادی در جهان.
ـ مقاومت فلسطینی توانست در برابر اشغالگران صهیونیست بایستد و در سپتامبر 2005 آنان را از غزه بیرون اندازد و این با اجرای همان اصل بالا بردن هزینۀ اقتصادی و امنیتی اشغالگران عملی شد. برای همین بود که آریل شارون معدوم، که «شاه اسرائیل» خوانده میشد، آن زمان تصمیم به عقبنشینی یکجانبه و بدون هرگونه توافقی از غزه را گرفت. مساحت غزه حدود 380 کیلومتر مربع و 2درصد مساحت فلسطین تاریخی است و به فضل خداوند میتواند مبنای آزادسازی کامل فلسطین باشد.
ـ مقاومت فلسطین توانست سه جنگ وحشیانه را که اشغالگران آغازگر آن بودند ( در سالهای 2008، 2012، 2014) و با هدف شکستن مقاومت و جداکردن رهبران فلسطینی از ملت فلسطین و در رأس آنها جنبش مقاومت اسلامی حماس و جنبش جهاد اسلامی انجام شد ناکام بگذارد. مقاومت و ایستادگی ملت ما در کمین دشمن بود و با وجود ویرانی عظیمی که این حملات به بار آورد و با وجود همپیمانی ایالات متحده با دشمن و تأمین پول و سلاحهای ممنوعه برای آنان، مانند فسفور سفید و بمب خوشهای، باز هم دشمن نتوانست وارد غزه شود و نتوانست به هیچ یک از اهداف شومش دست یابد و برای آتش بس دست به دامان توافقهای پیشین شد و به شرطهای مقاومت تن داد. البته طبق معمول عهدشکنی کرد و توافق ها را زیر پاگذشت.
ـ همانطور که در آغاز سخن گفتم ملت فلسطین برای ضربه زدن به رژیم صهیونیستی راههای تازهای ابداع می کند و با ابتکار عمل خود در مقاومت هربار آن را غافلگیر می کند و بدان ضربه می زند.
نتیجه گیری
یک حکیم هندی میگوید: «برای آنکه وکیل خوبی باشی لازم نیست حتماً قانون را خوب بدانی، اما حتماً باید قاضی را خوب بشناسی». ملت فلسطین میداند که قاضی و نظام بین الملل همچنان همان پیغامهای منفی جانبدارانه را علیه ملت ما میدهد و قوانین بینالمللی که نهادهای مشروع بینالملل علیه اشغالگران صادر کردهاند دستکم قوانینی بی دست و پا هستند که به هیچ کاری نمیآیند؛ چون اجرایی نمیشوند. این نهادهای بین المللی با اینکه به نژادپرستی اشغالگران اعتراف کردهاند و آن را قلۀ تبعیض نژادی دانستهاند، اما عضویت دائم آن در سازمان ملل را پذیرفتهاند و هرچند به لزوم عقبنشینی آن به مرزهای 1967 حکم دادهاند، اما این رژیم کار خود را میکند و به همین مرزها هم رضایت نمیدهد و با سیلی زدن به صورت مشروعیت بین المللی قدس را پایتخت خود میداند.
بر این اساس، ملت فلسطین است که باید تصمیم بگیرد که می خواهد با هر چه در دست دارد مبارزه کند و از این راه حقوق خود را بازیابد. برای گرفتن این حق دو راه بیشتر نیست: یا تغییر معیارهای ظالمانه و تبدیل آنها به ابزاری برای راندن رژیم صهیونیستی به سوی اضمحلال و نابودی و تحقق حق تعیین سرنوشت برای ملت فلسطین و این یعنی ادامه مبارزۀ دیپلماتیک و سیاسی؛ دوم اینکه دست به مقاومت نظامی و سیاسی و رسانهای فراگیر و گسترده زند تا دشمن خسارتهای مادی و امنیتی فراوان بیند و به خواستههای ملت قهرمان ما تن دهد و فلسطین از دریای مدیترانه تا رود اردن آزاد شود، به لطف خداوند و به دست مردان قهرمانی که دشمن را خوب میشناسند.
*نماینده جنبش مقاومت اسلامی حماس در تهران