عربستان تغییری نکرده است!

دکتر «سعید الشهابی» تحلیلگر بحرینی

 

 


جنایت قتل جمال خاشقجی  و دیگر سیاست های عربستان سعودی در سالهای گذشته باعث شده که در شرایط کنونی خشم بین المللی از اقدامات حکام سعودی به وضعیت انفجاری برسد، در صدر این مسائل جنگ عربستان سعودی، امارات و بحرین به همراه 10 کشور دیگر علیه یمن است. در ماههای اخیر انتشار تصاویر بیماران، گرسنگان و حجم ویرانی‌ها احساسات جهانیان را درباره جنگ یمن جریحه دار کرده است. البته اگر حمایت نامحدود ائتلاف آنگلوآمریکایی نبود، حجم و گستردگی خشم و انزجار بین المللی از عربستان سعودی بیشتر می شد.


 ائتلاف نظامی به رهبری عربستان سعودی در چهار سال اخیر از جنگ یمن، سیاست بستن دهان مخالفان و جلوگیری از انتشار تصاویر تلفات بشری  را به اجرا گذاشته است، این در حالی است که یمن از تمدنی قوی و تاریخ بزرگ انسانی و اسلامی برخوردار است.  علاوه بر این عربستان سعودی طی سالهای اخیرعلاوه بر ناتوانی در اجرای سیاست های داخلی و منطقه ای، شکستی واضح در عرصه دیپلماتیک برای محاصره قطر متحمل شد.  همه این عوامل موجب شد که پادشاه عربستان دست به تغییر وزیران بزند تا بتواند درساختار سیاسی و دیپلماتیک عربستان سعودی تغییراتی را ایجاد کند، البته این تغییرات در نظامی انجام شده که بویی از اقدامات اصلاح طلبانه و یا حقوق بشری نبرده است.

 

باید تاکید کرد که دیپلماسی سعودی در سال های اخیر اقدامات فراوانی را در عرصه منطقه ای و بین المللی انجام داده است اما همین دیپلماسی موجب کاهش جایگاه اخلاقی عربستان سعودی به ویژه در عرصه بین المللی در مسائلی نظیر دموکراسی حقوقی بشری و مسائل مرتبط به عدالت و صلح شده است. البته همین تلاش‌های دیپلماتیک توانسته نظام سعودی را از ضرباتی که می توانست دردناک باشد حمایت کند.

 

 برخی رخدادهای مهم در اوایل دهه ۹۰ رخ داد که در ایجاد نگاه جهانی به عربستان سعودی تاثیرگذار بود.

 

نخستین آنها اشغال خاک کویت از سوی عراق در ۲ آگوست ۱۹۹۰ و جنگ پس از آن بود. این اشغال نظامی شکنندگی ساختار سیاسی و نظامی کشورهای حاشیه خلیج فارس را که عربستان سعودی در رأس هرم آن قرار دارد نمایان کرد. شورای همکاری خلیج فارس نتوانسته بود این حادثه را پیش بینی کرده و برای مقابله با آن آمادگی لازم را ایجاد نماید. همچنین آنها در حل این بحران پس از وقوع ناکام ماندند، در همان حال سران سعودی خود را مجبور به استمداد از ایالات متحده و همپیمانانش دیدند. شاید همین مسئله بود که سران سعودی را به تفکر جدی در زمینه پایان منازعه با اسرائیل و آغاز روند عادی سازی روابط انداخت، تحولی بزرگ در دیپلماسی سعودی و سیاست های اسلام گرایانه محافظه‌کار آن که از زمان تاسیس عربستان سعودی از سوی عبدالعزیز شاهد آن نبودیم.

 

 دومین رخداد حوادث ۱۱ سپتامبر بود، که یک الگو از نقش آفرینی عربستان در این گونه حوادث تروریستی ارائه کردو  به ویژه اینکه بعدها به اثبات رسید ۱۵ نفر از ۱۹ نفری که اقدام به منفجر کردن هواپیماها کردند دارای تابعیت سعودی بوده اند. این حادثه تروریستی یک نمای واضح از تروریسم بین المللی در سطح گسترده با نقش آفرینی عربستان سعودی در حمایت از تفکرات افراطی و تروریستی ، ارائه کرد.

جدای از اینکه آیا یکی از شاهزادگان یا مقامات سعودی در این اقدام تروریستی نقش‌آفرین بود؟ یا اینکه فقط عربستان در حد ترویج تفکرات افراط گرایانه محمد بن عبدالوهاب در این عملیات نقش داشته؟ نگاه جهانی به این رخ داد این بود که حکام سعودی باید بخشی از مسئولیت این حادثه را قبول می‌کردند.  چند سال پس از حادثه ۱۱ سپتامبر کنگره آمریکا قانون جاستا را تصویب کرد که بر مبنای آن خانواده های بازماندگان حوادث ۱۱ سپتامبر می توانند از حکومت عربستان سعودی در دادگاههای مدنی اقامه دعوا کنند و درخواست غرامت ارائه دهند.

این مسئله با خشم سران سعودی مواجه شد و آنها هزینه های مالی سنگینی را برای تحریک برخی اعضای کنگره در جهت لغو و یا تعلیق این قانون انجام دادند. برخی تحلیلگران می گویند اموالی که عربستان تعهد کرده  به درخواست دونالد ترامپ به آمریکا بدهد شامل غرامت های خانواده های قربانیان حادثه ۱۱ سپتامبر می شود که قرار است به نحوی در خارج از اصول دادگاهی تقدیم آنها شود و این اتفاقی است که برای دو طرف مفید خواهد بود.

 

  تحول سوم جنگ یمن است که تا سه ماه دیگر وارد چهارمین سال می شود. می توان گفت این جنگ بدترین ماجراجویی برای ولیعهد سعودی بود . جنگی که باعث افزایش خشم و جبهه‌گیری ملت یمن علیه عربستان سعودی و تحرک وجدان‌های جهانی برای ابراز همبستگی با قربانیان جنگ و محکومیت عربستان سعودی امارات و بحرین به دلیل نقش آفرینی در این تجاوز شد. در واقع در شرایط کنونی یک طرف بین المللی دارای جایگاه و معتبر در جهان وجود ندارد که از عربستان  نخواسته باشد که جنگ علیه یمن را فورا متوقف کند.  اما مسئله خطرناک تر از نگاه حکام سعودی این است که توقف این جنگ به معنای اعتراف عربستان سعودی به شکست برابر مقاومت ملت یمن تعبیر شود، البته مواضع سعودی ها پس از شکست های نیروهای سعودی و اماراتی در سیطره بر بندر الحدیده با وجود نیروهای بسیار نظامی بسیار قوی و گسترده و محاصره آن از همه جهات و قطع راه های کمک رسانی به این بندرگاه همچنان در حال ضعیفتر شدن است، با وجود همه این اقدامات  عربستان سعودی، یمنی ها به مقاومت و دفاع از شهرشان ادامه داده و ده‌ها نظامی سعودی و اماراتی را از بین برده اند، مسئله ای که باعث شد  آنها مجبور به قبول توافق آتش‌بس شوند.

 

 مذاکرات سوئد با حضور نمایندگان یمنی به رهبری جنبش انصارالله برگزار که در آن شاهد نرمش بسیاری در مواضع در قبال یمن بودیم، در این گفتگو ها  که تحت فشارهای بین المللی و با حضور نماینده ویژه سازمان ملل در امور یمن  صورت گرفت، طرفهای درگیر توافق آتش بس در بندر الحدیده را پذیرفتند. این مذاکرات قرار است برای رسیدن به یک توافق جهت تشکیل دولت وحدت ملی و سپس برگزاری انتخابات پارلمانی ادامه یابد. یمنی ها در جریان مذاکرات سوئد خودشان را در برابر قدرت‌های خارجی و نه مخالفان داخلی یمنی دیدند، مساله ‌ای که بر جایگاه آنها ارزش سیاسی بزرگی افزوده  و آنها را به عنصری تاثیر گذار و مهم در معادلات سیاسی یمن تبدیل کرده است. این همان مسئله ای بود که حکام ریاض از آن خشمگین بودند و چهار سال پیش به همین دلیل جنگ علیه یمن را آغاز کردند.

 

 دیپلماسی سعودی در چهار سال اخیر پس از درگذشت ملک عبدالله در ژانویه ۲۰۱۵ بسیار لیبرال تر و پر تحرک تر شده است اما عربستان سعودی در عین حال دچار درد و بیماری خود بزرگ بینی شده است. آنها این تفکر را داشتند که می‌توانند هر آنچه که می خواهند را رقم بزنند.  اما دلیل این احساس متوهمانه و ناگهانی در  زمینه‌ی عظمت جایگاه عربستان چه بود؟ عوامل متعددی در این مسئله تاثیر گذار بودند:

 نخست اینکه عربستان سعودی توانسته بود با همکاری برخی جریان‌های موسوم به انقلاب دوم در کشورهای عربی موفقیت‌هایی علیه انقلاب‌های عربی به دست آورده و همه آنها را به شکست بکشاند.

 دومین مسئله تحرک به سوی عادی سازی روابط میان اسرائیل و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند عربستان سعودی امارات و بحرین بود. موضوع اسرائیل نقش بزرگ و مهمی در رویکرد های سیاسی جدید عربستان سعودی که از سوی ولیعهد این کشور محمد بن سلمان دنبال می‌شد داشت،  رویکردهایی که وی به پدر عاجز از اداره امور کشور اجبار می کرد، پدری که با توجه به کهنسالی قوای جسمی و عقلی اش دچار فرسایش شده است.

 

این سیاست های ولیعهد سعودی در سه بخش محوریت داشت:

 

1. تلاش برای جلوگیری از هرگونه تغییر سیاسی در کشورهای عربی با استفاده از تجربیات اسرائیل و حمایت های آمریکا و انگلیس از منظومه امنیتی کشورهای عربی

 

2. مقابله با نفوذ ایران در خاورمیانه به ویژه پس از ایجاد تغییرات ناگهانی و غیر قابل پیش بینی در عراق پس از شکستن کمر داعش و بازگشت ثبات به نظام عراق و همچنین از بین رفتن امید و آرزو های عربستان سعودی در برابر صخره مقاومت یمنی ها در جنگ ۴ ساله، همچنین تلاش برای پایان دادن به مسئله فلسطین در راستای عادی سازی روابط با رژیم اسرائیل در ازای ارائه خدمات امنیتی به  نظام های عربی... در همه مسائل فوق نمی توان به موفقیت‌هایی که قابل ذکر باشد اشاره کرد.
 

3. مسئله تضمین منافع آمریکا در خاورمیانه و اینکه واشنگتن به این اقناع برسد که باید برای تحقق اهداف خود از نظام‌های عربی حمایت کند.




نظرات کاربران