تحلیل گفتمان مقاومت در غرب آسیا
دکتر حسین روزبه
تفاوت دو جبهه سلطه گر و مقاومت کننده در منطقه غرب آسیا، نوع نگاهها به مسایل این منطقه و به ویژه عراق را نیز با تفاوت هایی رو به رو ساخته است. این نوع تقابل در طول زمان در عرصه نظامی، فرهنگی و رسانه دنبال شده است. آمریکا به عنوان قدرت سلطه گر اما در وهله فعلی چه وضعیتی در منطقه دارد و غلبه کدام نگاه را می توان در منطقه مشاهده کرد؟ سلطه گر یا مقاومت کننده؟
از دیرباز در منطقه غرب آسیا منازعهای بر سر چگونگی اداره این منطقه شکل گرفته است و جریانی خارج از منطقه میخواهد ارزشها و منافع خود را بر منطقه تحمیل کند. به طور طبیعی وقتی این نگاه وارد منطقه میشود ارادهای در مقابل آن شکل میگیرد تا مانع از این سلطه گری شود. این جناح دوم به دلیل مقاومتی که دارد به جناح مقاومت مرسوم است. بنابراین معادله کلان سلطه گر و مقاومت در منطقه وجود دارد وقتی چنین وضعیتی در منطقه وجود دارد هر دو طرف در تلاشند تا نظم خود را در منطقه جاری کنند.
بر این مبنا، آمریکا نگاه سلطه گر داشته و جمهوری اسلامی دنبال کننده نگاه مقاومت است. این مسئله اما بدین معنا نیست که مقاومت در منطقه وجود ندارد. مقاومت در منطقه موجود است و جمهوری اسلامی بر انسجام آن کمک میکند. حضور مقاومت در منطقه کاملاً طبیعی است و بخشی از هویت منطقه است زیرا تلاش میکند خود منطقه را اداره و مدیریت کند. از سال 2000 به این سو و با حضور نظامیان آمریکایی در منطقه این دو اراده مواجهه و درگیریهای زیادی با هم داشتند.
آمریکاییها یکبار در محور عراق عمل کرده و موفق نشدند. پس از آن در مرحله نیابتی وارد حوزه سوریه و لبنان شدند و با استفاده از ابزار نیابتی داعش به دنبال برهم زدن مرزهای جغرافیایی و مرزهای هویتی در منطقه بودند تا خاورمیانه جدید آمریکایی ساخته شود.
تفاوت خاورمیانه و غرب آسیا
مردم منطقه این خاورمیانه را به نسبت خودشان سنجیدند و نام آن را غرب آسیا گذاشتند. این منطقه از نظر خارجیها خاورمیانه است آنها به دنبال تأسیس نظم جدیدی بودند. در این نظم جدید آنچه جاری و ساری و محور است اراده آمریکاییها برای تحقق ارزشها و منافع و اهداف و امنیت این کشور در منطقه خواهد بود. سال 2006 این دو اراده در عراق میجنگیدهاند. از آن زمان به بعد به نظر میرسد عراقیها توانستهاند به طور نسبی اراده خود را بر آمریکاییها تحمیل کنند و با حضور خود پای صندوقها در فرایندی سیاسی این اراده را بر آمریکا تحمیل کنند. آمریکا وقتی متوجه شد عراق را از دست داده، سعی کرد پازل منطقه را درگیر کند. جنگ 2006 حزب الله و اسرائیل از این جنس بود و تلاش و نبردی برای تعیین نظم جدید منطقه به شمار میرفت. وقتی آمریکاییها در سال 2006 به این جمع بندی رسیدند که در فاز اول حمله نظامی به اهداف خود نرسیدهاند تغییر استراتژی دادند ولی هدف همان است و استراتژی نبرد مسلحانه مستقیم، به استراتژی نبرد غیر نظامی و نبرد غیر مستقیم رسید. این دکترین نیابتی در درون منطقه و با استفاده از ابزارهای نیابتی آمریکا شکل گرفت. شاخصهای نظم منطقه حکمرانیها و حکومتهایی است که بر علیه اسرائیل موضع سیاسی دارند و به طور طبیعی ایران، سوریه، حزب الله لبنان و عراق جدید از این جنس است.
آمریکاییها یکبار در محور عراق عمل کرده و موفق نشدند. پس از آن در مرحله نیابتی وارد حوزه سوریه و لبنان شدند و با استفاده از ابزار نیابتی داعش به دنبال برهم زدن مرزهای جغرافیایی و مرزهای هویتی در منطقه بودند تا خاورمیانه جدید آمریکایی ساخته شود. مردم منطقه مجدداً وارد میدان شدند و اجزای مقاومت تماماً از وضعیت تک کشوری به بلوک مقاومت مبدل شد که عراق، سوریه، لبنان و ایران به میدان آمدند و در مقابل اراده آمریکا در منطقه ایستادند و پایان داعش با شکست استراتژی نیابتی آمریکا در منطقه مساوی است. به نظر میرسد، در مرحله سوم آمریکاییها به نبرد سیاسی برمی گردند. یعنی باز تعریف نظم منطقهای با استفاده از ابزار سیاسی.
آمریکاییها قبلاً این مرحله را آزموده و شکست خوردهاند ولی دوباره سعی میکنند و محیط منطقه آمادگیهایی دارد تا برای تغییر به آن امید ببندند. این آمادگیها به طور نسبی وجود دارد ولی به شدت ضعیف است. تقریباً تمام ابزار آمریکاییها در منطقه از کاربرد خارج شده است. بخشهایی در سالهای اخیر برای راه اندازی جامعه مدنی در این کشورها تلاش کردهاند. آنچه که آمریکاییها میخواستند قطعاً محقق نشده است ولی به طور طبیعی درصدی نسبی از اهداف آنها ایجاد شده است و شکل گرفته و آمریکاییها در حوزه این اهداف نسبی در خصوص حرکت به سمت جامعه مدنی بخصوص در حوزه زنان وجوانان اهداف کلان خود را باز تعریف میکنند. این حوزه توان ایجاد تغییری مؤثر را ندارد. نظم تثبیت شده است ولی برای بهم زدن فضا میدانی ایجاد میکند و در حوزه رسانه تسری پیدا کرده و حکومتها را دچار مشکل میکند. چون گروههای رسانه به میدان آمده را باز تولید میکند و در این مرحله آمریکاییها به این دستآورد نسبی در منطقه امید بستهاند تا اهداف قبلی خود را با این ابزار بدست بیاورند.
در جناح مقاومت خلأ رسانه وجود دارد و پاسخ مناسبی دریافت نمیشود و تبیین مناسبی رخ نمیدهد و فضا تحت تسخیر جریان مسلط رسانهای خواهد بود و روایت سازی میشود. درحالیکه عملاً آمریکاییها به هیچ یک از اهداف خود نرسیدهاند.
آمریکا به دنبال مدیریت روندها در عراق است
آمریکاییها در عراق ابتدا به دنبال آن بودند که آن را به کشوری بدون دولت تبدیل کنند. آمریکا امروز به دنبال مدیریت روندها است یعنی هر کسی بر سر کار آمد در روندها و ریل گذاریهای آمریکایی که در رسانهها و شبکههای اجتماعی انجام میشود در ریلی بیفتند و حرکت کنند. ما این فضا را در کشورهای دیگر میبینیم. نمیتوان گفت آدمهایی که در کشورهای مختلف به قدرت میرسند امریکایی نیستند آنها در ظرف حکمرانی خاصی تصمیم میگیرند و حضور رسانهای آمریکایی قابل انکار نیست و برخی از افراد در مناصب قدرتی اسیر این جو روانی میشوند.
فضاسازی در بستر رسانهای این افراد را مرعوب میکند و شاید تمایلاتی نسبت به نقش آفرینی آمریکا بوجود بیاید و همین تمایلات محدود مجدداً در انعکاس رسانهای وسعت پیدا میکند. یعنی با کمترین گرایشی از فردی به سرعت آن فرد را در بعد رسانهای از آنِ خود میکنند. در جناح مقاومت خلأ رسانه وجود دارد و پاسخ مناسبی دریافت نمیشود و تبیین مناسبی رخ نمیدهد و فضا تحت تسخیر جریان مسلط رسانهای خواهد بود وروایت سازی میشود. درحالیکه عملاً آمریکاییها به هیچ یک از اهداف خود نرسیدهاند. در کلان نظم موجود در منطقه قطعاً مقاومت دست برتری دارد ولی این به معنی دست برتر 100% در تمام مراحل نیست و منازعه محدودی وجود دارد که تا تعیین تکلیف شدن زمان میبرد. اما به نظر میرسد هیچ یک از منازعات محدود توان بر هم زدن کلان نظم موجود منطقه را ندارد.
در کل میتوان اینگونه بیان کرد که مواجهه مقاومت با نظام سلطه، تاکنون تثبیت گفتمان «غرب آسیا» در مقابل «خاورمیانه» را پدید آورده است. این یک جمع بندی کلی و یک نگاه کلانتر در تفسیر منطقه است. ولی در هر نگاهی به رویدادهای خرد باید به این روایت کلان توجه داشته باشیم. اینکه چه ارادهای در منطقه حاکم است و اینکه آیا اراده مردمان منطقه در قالب مقاومت در منطقه حاکم است یا اراده بیگانگان.
ایران و عراق به واسطه جغرافیا به هم چسبیدهاند و از هم جدا نیستند. آمریکا این رابطه را به گونهای در رسانهها تعریف کرده که گویی عدهای در عراق طرفدار ایران هستند. این تعبیری غلط است.
مهمترین اجزای نبرد منطقهای
زمانی که وارد جزییات میشویم نظم منطقه از اجزای کوچکتری جمع بندی شده است که میتوانیم فعالیت آمریکاییها را در هر کدام از این اجزا رصد کنیم. مهمترین اجزای نبرد منطقهای، مقاومت و سلطه بخشی رسانهای است. آمریکاییها در حوزه رسانه دست برتر را دارند یکی از کارهای پر هیاهوی آمریکاییها در روزهای اخیر داستان حمله به نیروهای حشد الشعبی بود. ایرانیها و عراقیها و سوریها و یمنیها به واسطه مناسبتهای فرهنگی نسبتهای نزدیکی با هم دارند و در یک چهارچوب فرهنگی هستند و قرابت آنها به مراتب بیش از چیزی است که مورد تصور آمریکاییها است. برجستهترین اندیشمندان ایرانی آثار خود را به زبان عربی نوشتهاند در حوزهای دیگر زبان فارسی زبان دوم عراق بود و زبان اول در اماکن مذهبی این کشور به شمار میرفت. از دیرباز تاکنون چنین درهم تنیدگی فرهنگی وجود داشته است.
شهر مدائن پایتخت تابستانی حکمرانان ایرانی بود. از طرفی عراقیها همواره علاقههای سنگین فرهنگی و اجتماعی با ایرانیها داشتند. میزان داد و ستد ایرانیها در طول تاریخ با عراقیها قابل توجه است. این دو کشور به واسطه جغرافیا به هم چسبیدهاند و از هم جدا نیستند. آمریکا این رابطه را به گونهای در رسانهها تعریف کرده که گویی عدهای در عراق طرفدار ایران هستند. این تعبیری غلط است. ایرانی و عراقی هر دو به لحاظ جغرافیایی و دیرینه شناسی فرهنگی و علاقهها یکی هستند. این علاقهها در سالهای اخیر بسیار پر رنگتر شده است چون ایرانیها در روزهای سخت عراق به کمک این ملت شتافتند. این اتفاقات در زمانی افتاد که تمام کسانی که دم از دوستی میزدند فرار کردند و مردم مظلوم عراق در مقابل تهدید بزرگی تنها ماندند ولی ایرانیها به کمک آمدند و عراقیها مردمان قدرشناسی هستند و آن روزها را فراموش نمیکنند.
آنچه آمریکاییها به عنوان شبکه و پروکسی یاد میکنند مختص خودشان است. یعنی آمریکاییها به این دلیل که در عراق جا پایی ندارند مجبور به تأسیس پروکسیها و شبکههای واسط با آمریکا شدهاند.
آمریکاییها این قدرشناسی را به طرفداری از ایران تعبیر میکنند که این تعبیر غلط است. همانطور که ایرانیها در روزهای سخت عراق به کمک این کشور شتافتند امروز عراقیها قدردان ایران هستند و بر وجود این روابط عمیق سیاسی تاکید دارند. هیچ گروهی را در عراق نخواهید دید که خود را مخالف ایران معرفی کند مگر گروههایی که به طور مستقیم به آمریکا متصل باشند. آنچه آمریکاییها به عنوان شبکه و پروکسی یاد میکنند مختص خودشان است. یعنی آمریکاییها به این دلیل که در عراق جا پایی ندارند مجبور به تأسیس پروکسیها و شبکههای واسط با آمریکا شدهاند. زیرا حضور ایرانیها حضوری طبیعی است و قبل و بعد از اسلام این دو منطقه با هم در ارتباط بودند و بعد از اسلام علقه های فرهنگی ایرانیان و عراقیها به حدی در هم تنیده شده که غیر قابل تفکیک است. امروز بعثیها در عراق بر کنار شدند و جریانی آمریکایی جای آنها را گرفته است.
آمریکا از اتحاد ایران و عراق میترسد این ترکیب یعنی نظمی منطقهای که به ضرر اشغالگران است. آمریکاییها ابتدا این رابطه را در رسانهها تحریف میکنند و سپس روایت سازی سنگین رسانهای میکنند و در این بستر سنگین رسانهای به تهدید عراقیها اقدام میکند. البته هیچ یک از گروههای عراقی اسیر فضا سازی رسانهای آمریکاییها نشدهاند و کار خود را انجام میدهند. عراقیها ملت شجاعی هستند و به لحاظ تاریخی تهدید نشدنی هستند. آمریکا به صورت رودرو با این ملت جنگیده و از آنها شکست خورده است ولی حالا میخواهد آنها را با ابزار رسانه شکست بدهد. میتوان گفت رد این مسیر آمریکاییها به آخر خط رسیدهاند.
اگر قرار باشد کسی اراده ملی عراقیها را نمایندگی کند این اراده امروز بر خروج آمریکا از عراق است.
نگرانی از نخست وزیری افراد مختلف در عراق وجود دارد
رویکرد عراق و ایران بر این اساس همکاری است و تأثیر ارادههای خارج از مرزهای دو کشور تاثیری قدرتمند نخواهد بود. این ارادهها فقط سیاسی نیست و مسائل فرهنگی و تاریخی مطرح است. امروز هر کسی که در خصوص خروج آمریکا از عراق ممانعت کرده توسط ملت عراق حذف شده است. اگر قرار باشد کسی اراده ملی عراقیها را نمایندگی کند این اراده امروز بر خروج آمریکا از عراق است. شاید کسانی وجود داشته باشند که با آمریکاییها زد و بند سیاسی داشته باشند و نخواهند این اراده حاکم شود یقیناً این افراد با مخالفت توده مردم عراق روبرو میشوند. مهمترین و اصلیترین نیروی اشغالگر در عراق آمریکاییها هستند. برخی از مستشاران نظامی ایرانی در سختترین شرایط عراق به دعوت عراقیها به کمک این ملت رفتند در آن زمان آمریکا به داعش کمک میکرد و نفر رسمی حشد الشعبی توسط آمریکاییها بمباران میشد. آنها خلاء های داعش را پر میکردند و مردم عراق تمام این مسائل را میفهمند.
راهپیمایی بزرگ مردم عراق نشان داد که این ملت آمریکاییها را بزرگترین دشمن خود میدانند و ایرانیها را دوست عراق میدانند که قواعد دوستی را میدانند و کمک در شرایط سخت از قواعد دوستی بشمار می اید. وقتی بغداد در حال سقوط بود ایران به کمک عراق شتافت و امروز به این کمک افتخار میکند در منطق حکمرانان جمهوری اسلامی بنا نیست با خروج آمریکا ایران جای این کشور را در عراق پر کند عراقیها ملتی هشیار دانا و توانمند هستند و خود میتوانند مدیریت کشور خود را به دست بگیرند لذا جمهوری اسلامی از هر اراده عراقی که نماینده ملت عراق باشد حمایت میکند. آمریکاییها با این اراده مشکل دارند و به هر طریقی از جمله حوزه رسانه و یا نظامی و ... کار شکنی میکنند. این فضایی است که آمریکاییها ساختهاند.
در نهایت اینکه عراق با ثبات کشور مطلوب ایران است. زیرا غرب آسیای مقتدر با عراق با ثبات محقق میشود. آمریکا برای مدیریت خاورمیانه جدید خود به عراقی متزلزل نیاز دارد. این دو روایت باید برای مردم بازگو شود. زیرا در حوزه راهبردی در آینده ما هیچ نگرانیای در عراق نخواهیم داشت.