به زودی شاهد پایان نظام لیبرالی در جهان خواهیم بود
فرزانه دانایی
«پایان نظم لیبرالی در جهان»، «پایان رهبری آمریکا در جهان»، «پایان سیستم سرمایهداری و نئولیبرالیسم» اینها عباراتی است که بسیاری از تحلیلگران حوزه بینالملل پس از بحران کرونا در مورد شرایط دنیا در دوران پسا کرونا نوشته و بیان کردند که جهان بیشک به سوی نظم نوینی حرکت میکند که بیشتر از اینکه به آموزههای لیبرالی نزدیک باشد، به تئوریهای واقعگرایانه روابط بینالملل اعتبار میبخشد. اما آیا واقعاً نظم لیبرالی موجود در حال فروپاشی است و آیا تنها کرونا منبع این زوال است؟
جوزف نای، اندیشمند سیاسی آمریکایی و یکی از بنیانگذاران نظریه نئولیبرالیسم در روابط بینالملل که این نظریه را در سال 1977 در کتاب مشترک خود با رابرت کوهن با نام «قدرت و استقلال» مطرح کرد، به تازگی در یادداشتی در سایت معتبر Project Syndicate به ویژگیهای جهان جدید و در زوال بودن نظریه نظم بینالمللی لیبرالی پرداخته است.
او در این یادداشت که با عنوان «بعد از نظم بینالمللی لیبرال» منتشر شده و در عین حال در برخی از سایتهای تحلیلی از آن با عنوان اعتراف نای به از بین رفتن لیبرالیسم یاد شده، با برشمردن دنیای جدید و تهدیداتی که کشورهای غربی را هدف قرار داده است، به دنبال اصلاح نظریه لیبرالیسم و نظم لیبرالیسم در جهان است و راهکارهایی برای آمریکا و کشورهای متحد غربیاش ارائه میکند تا همچنان این نظم لیبرالی را که در معرض تهدیدات گوناگونی بوده و در برخی از موارد به اهداف خود نیز نرسیده است، حفظ کنند.
جوزف نای این سؤال را مطرح میکند که آیا بایدن در صورت پیروزی باید به همکاریهای بینالمللی که عنصر اصلی لیبرالیسم است و هم اینک توسط دولت ترامپ تا حد زیادی از بین رفته است بازگردد و یا اینکه نوع این همکاریها باید تغییر کند؟
این استاد دانشگاه هاروارد با بحرانهایی که کشورهای غربی از ابتدای مطرح شدن لیبرالیسم با آن روبهرو بودهاند پرداخته و بیان کرده است که این نظم نتوانسته آمریکا را همچنان در قدرت نگه دارد و عواملی مانند ریاست جمهوری ترامپ و بحران کرونا توانسته چهره جهان را دچار تغییر کرده و در بسیاری از موارد به از بین بردن این نظم لیبرال کمک کند. او با این حال این سؤال را مطرح میکند که آیا بایدن در صورت پیروزی باید به همکاریهای بینالمللی که عنصر اصلی لیبرالیسم است و هم اینک توسط دولت ترامپ تا حد زیادی از بین رفته است بازگردد و یا اینکه نوع این همکاریها باید تغییر کند؟
جوزف نای در این مقاله به حیطههای جدیدی که نیاز به همکاریهای بینالمللی برای حل مشکلات جهانی دارند، مانند تغییرات آب و هوایی، تروریسم، بیماریهای همهگیر و بیثباتیهای اقتصادی پرداخته و عنوان کرده است که نظم لیبرالی بینالمللی شاید تاکنون نتوانسته باشد تمام کشورهای جهان از جمله قدرتهای دموکراتیک و لیبرال و یا قدرتهای اقتدارگرا را با خود همراه کند، اما در واقع نیازی هم به این همکاری در همه ابعاد نیست و همان طور که چین و آمریکا در زمان نیکسون توانستند پایهگذار همکاری در عین رقابت بین دو کشور باشند، همکاریهای بینالمللی با دولتهای اقتدارگرا و یا کشورهای غیر دموکراتیک میتواند در عین رقابت در حیطههای مورد نیاز به کار رود.
در ادامه به دلیل اهمیت این مقاله، متن کامل آن ترجمه شده و در اختیار مخاطبان سایت «سیاست پارسی» قرار گرفته است:
بعد از نظم بینالمللی لیبرال
جوزف نای
بسیاری از تحلیلگران معتقدند که نظم بینالمللی لیبرال با ظهور چین و انتخاب شدن دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهور ایالات متحده پایان یافته است. اما اگر جو بایدن ترامپ را در انتخابات ماه نوامبر شکست دهد آیا باید این نظم را احیا کند؟ احتمالاً نه. او اما باید جایگزینی برای آن داشته باشد.
منتقدان به درستی اشاره میکنند که نظم آمریکایی به وجود آمده پس از سال 1945، نه جهانی و نه همیشه لیبرال بوده است. این نظم شامل بیش از نیمی از جهان (اتحاد جماهیر شوروی و چین) نمیشد و در عین حال شامل تعداد بسیار زیادی از حکومتهای اقتدارگرا میشده است. در هژمونی آمریکایی همیشه اغراق شده است. با این وجود قدرتمندترین کشور باید در خلق کالاهای عمومی[1] رهبری را به دست گیرد وگرنه این کالاها تولید نمیشوند و آمریکاییها رنج میکشند. بیماری همهگیر کنونی مثالی در همین خصوص است. هدف واقعگرایانه برای دولت بایدن باید بنیان نهادن سازمانهای بینالمللی بر پایه قانون با عضویتهای متفاوت برای موضوعات مختلف باشد.
هدف واقعگرایانه برای دولت بایدن باید بنیان نهادن سازمانهای بینالمللی بر پایه قانون با عضویتهای متفاوت برای موضوعات مختلف باشد.
آیا چین و روسیه موافق مشارکت در این مسئله میشوند؟ در طول دهه 1990 و 2000 میلادی، هیچ کدام نمیتوانستند قدرت آمریکا را متوازن سازند و ایالات متحده نیز برای رسیدن به ارزشهای لیبرال، حق حاکمیت کشورها را زیر پا میگذاشت. ایالات متحده صربستان را بمباران کرد و به عراق بدون تأیید شورای امنیت سازمان ملل متحد حمله کرد. ایالات متحده درعینحال از قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 2005 که درباره «مسئولیت حمایت» از شهروندانی که دولتهایشان با بیرحمی با آنها برخورد میکنند حمایت کرد که به دکترینی تبدیل شد که در سال 2011 بمباران لیبی را برای حمایت از شهروندان بنغازی توجیه کرد.
منتقدان زمانی که حملات به رهبری ناتو به لیبی منجر به تغییر رژیم در این کشور شد و حامیان حمله آن را به عنوان تکامل طبیعی قانون بینالمللی حقوق بشری دانستند، آن را گستاخی پساجنگ سردی آمریکا عنوان کردند. در هر صورت رشد قدرت چین و روسیه محدودیتهای سختتری را برای مداخلهگرایی لیبرالی ایجاد کرد.
اما از نظم لیبرال چه باقیمانده است؟ روسیه و چین بر هنجار حاکمیت در منشور سازمان ملل متحد تأکید میکنند و بر این اساس بیان میکنند که دولتها تنها برای دفاع از خود و یا با اجازه و تأیید شورای امنیت سازمان ملل میتوانند وارد جنگ شوند. گرفتن سرزمین کشور همسایه به ندرت از سال 1945 به این سو مشاهده شده است و زمانی هم که اتفاق افتاده، با تحریمهای بسیار پرهزینهای همراه بوده است (مانند تحریمهای روسیه در ماجرای الحاق کریمه به خاک خود در سال 2014). علاوه بر این، شورای امنیت در اغلب موارد به اعزام نیروهای حافظ صلح در کشورهای مشکلدار مجوز داده است و همکاریهای سیاسی، تکثیر سلاحهای کشتارجمعی و موشکهای بالستیک را محدود کرده است. این بُعد از نظم مبتنی بر قانون همچنان با اهمیت بالا باقیمانده است.
با وجود بحران فعلی، همکاری در حوزههای مالی مهم همچنان قوی باقی میماند.
در خصوص روابط اقتصادی، قوانین نیاز به بازنگری دارند. قبل از همهگیری، سرمایهداری دولتی ترکیبی چین، بنیاد الگوی مرکانتیلیستی ناعادلانهای که باعث انحراف عملکرد سازمان تجارت جهانی شده بود را پیریزی کرد. نتیجه، تجزیه زنجیره تأمین جهانی است؛ به خصوص در مکانهایی که امنیت ملی در معرض خطر باشد.
با وجود اینکه چین در زمانی که ایالات متحده شرکتهایی مانند هوآوی را از ساختن شبکههای ارتباطی 5G در غرب منع میکند، گلایه میکند اما این موضع با حق حاکمیت سازگار است. از این گذشته، چین هم از فعالیت گوگل، فیسبوک و توئیتر به دلیل نگرانیهای امنیتی ممانعت به عمل میآورد. مذاکره برای ایجاد قوانین جدید تجاری میتواند باعث کاستن از میزان تنشها شود. به همین ترتیب باوجود بحران فعلی، همکاری در حوزههای مالی مهم همچنان قوی باقی میماند.
جهانیسازی محیطزیست اما در آینده ادامه پیدا خواهد کرد، چرا که از قوانین زیستشناسی و فیزیک پیروی میکند و نه منطق ژئوپلیتیک معاصر.
در مقابل، وابستگی زیست محیطی یک مانع غیر قابل عبور برای حاکمیت است چرا که تهدیدات فراملی هستند. صرف نظر از موانع جهانی شدن اقتصادی، جهانیسازی محیطزیست اما در آینده ادامه پیدا خواهد کرد، چرا که از قوانین زیستشناسی و فیزیک پیروی میکند و نه منطق ژئوپلیتیک معاصر. چنین موضوعاتی همه را تهدید میکند و هیچ کشوری به تنهایی نمیتواند آنها را مدیریت کند. در مورد موضوعاتی مانند کووید 19 و تغییرات آب و هوایی قدرت از بُعد حاصل جمع مثبت برخوردار است.
در این زمینه این کافی نیست که به اعمال قدرت «بر» دیگران فکر کنیم. باید به اعمال قدرت «به همراه» دیگران هم فکر کنیم. توافق آب و هوایی پاریس و سازمان بهداشت جهانی نیز مانند سایر عوامل دیگر به ما کمک میکنند. از زمانی که ریچارد نیکسون و مائو زدونگ در سال 1972 با هم دیدار کردند، چین و آمریکا با وجود همه تفاوتهای ایدئولوژیکشان با هم همکاری داشتند. سؤال مشکل برای بایدن این است که آیا ایالات متحده و چین میتوانند در عین حال که رقابت بر سر قدرت سنتی خود را دارند، کالاهای عمومی جهانی را با همکاری هم تولید کنند؟
از زمانی که ریچارد نیکسون و مائو زدونگ در سال 1972 با هم دیدار کردند، چین و آمریکا با وجود همه تفاوتهای ایدئولوژیکشان با هم همکاری داشتند.
فضای سایبری نیز موضوع مهم جدید دیگری است که بخشی از آن فراملی بوده و در عین حال تحت کنترل دولتهای دارای حاکمیت است. اینترنت هم اینک نیز بهصورت تکه تکه است. هنجارها در خصوص آزادی بیان و حریم خصوص در اینترنت میتواند در حلقه داخلی دموکراسیها مطرح شود، اما دولتهای اقتدارگرا به آن توجهی نمیکنند.
همانطور که توسط کمیسیون جهانی پایداری فضای سایبر پیشنهاد شده است، برخی از قوانین که بتواند مانع از اختلال و دستکاری در ساختار اولیه اینترنت شود، در راستای منافع حکومتهای اقتدارگرا نیز در صورتی که خواهان ارتباط باشند، هست. اما زمانی که آنها از پروکسیها در جنگ اطلاعاتی و یا دخالت در انتخاباتها استفاده میکنند (که حاکمیت را نیز نقض میکند) هنجارها باید به وسیله قوانینی مانند آنچه در طول مذاکرات آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد (باوجود تمام اختلافات ایدئولوژیکی) به وجود آمده بود تا از تشدید تنشها در حوادث دریایی جلوگیری کند، مدیریت شود. ایالات متحده و سایر کشورهای همفکر باید هنجارهایی که میخواهند ایجاد شود را اعلام کنند و بازدارندگی در اینجا نیز ضروری به نظر میرسد.
نباید به رفتارهای پنهان هماهنگ مانند دستکاری در رسانههای اجتماعی مجوزی داده شود
اصرار بر ارزشهای لیبرال در فضای سایبری به معنای خلع سلاح یکجانبه آمریکا نیست. در عوض، ایالات متحده باید بین قدرت نرم اقناعکننده و قدرت سخت جنگ اطلاعاتی پنهان که با حرکات تلافیجویانه همراه میشود، تمایز قائل شود. در این مسیر، برنامههای آشکار و پخش رسانهای توسط روسیه و چین اجازه داده میشود، اما نباید به رفتارهای پنهان هماهنگ مانند دستکاری در رسانههای اجتماعی مجوزی داده شود. و ایالات متحده نیز همچنان به انتقاد از سوابق حقوق بشری این کشورها ادامه خواهد داد.
نظرسنجیها نشان میدهد که افکار عمومی ایالات متحده میخواهد از درگیریهای نظامی خودداری شود اما نمیخواهد از اتحادها و یا همکاریهای چندجانبه انصراف داده شود. افکار عمومی همچنان به مسئله ارزشها اهمیت میدهد. در صورتی که بایدن انتخاب شود، سؤالی که با آن روبهرو میشود، این نیست که آیا میخواهد به نظم بینالمللی لیبرال بازگردد یا نه. سؤال اصلی این است که آیا ایالات متحده میتواند با کمک هسته اصلی متحدینش به ترویج دموکراسی و یا حقوق بشر پرداخته و در عین حال با تعداد گستردهتری از کشورهای دیگر در سطح جهان برای مدیریت سازمانهای بینالمللی مبتنی بر قوانین بینالمللی همکاری برای مواجهه با تهدیدات فراملی مانند تغییرات آبوهوایی، بیماریهای همهگیر، حملات سایبری، تروریسم و بیثباتی اقتصادی داشته باشد؟
[1] در علم اقتصاد کالای عمومی کالایی غیر رقابتی و غیرقابل استثناء (تخصیص ناپذیر) است. غیر رقابتی بودن به این معنی است که مصرف آن کالا توسط یک نفر، دسترسی کالا برای مصرف توسط دیگران را محدود نمیکند؛ و غیرقابل استثناء بودن (تخصیص ناپذیری) به این معناست که نمیتوان آن را به کسی یا کسانی تخصیص داد و افراد دیگر را از استفاده آن مستثنی کرد.