چگونه قرار داد با چین فشار را از جمهوری اسلامی برمی دارد؟
برنامه ۲۵ ساله همکاریهای مشترک ایران و چین (قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین یا سند راهبردی ۲۵ ساله ایران-چین) یک توافقنامه راهبردی میان نظام جمهوری اسلامی ایران و جمهوری خلق چین است که طبق آن بناست چینیها در صنعت نفت ایران، شرکت ملی صادرات گاز ایران و شرکت ملی صنایع پتروشیمی ایران و نیز زیرساخت حمل و نقل ایران سرمایهگذاری وسیعی انجام دهند. همچنین، این توافق شامل همکاری نظامی، تسلیحاتی و اطلاعاتی میان دو کشور نیز هست. این توافق با حواشی بسیاری همراه بود.
برای بررسی ابعاد سیاست نگاه به شرق ایران و تبیین چرایی قرارداد فوقالذکر با دکتر علی آدمی دانشیار روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی تهران به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
سیاست نگاه به شرق که اخیراً در آن دمیده میشود، ایده تازهای نیست. از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، به ویژه بعد از جنگ تحمیلی که ایران در حال تدوین یک سیاست خارجی بعد از جنگ بود.
* اگر بخواهیم درباره سیاست «نگاه به شرق» که در ایران به نگاهی در مقابل نگاه به اروپا و آمریکا و مشخصاً به نگاه به چین و روسیه تعبیر میشود، بحث کنیم، چقدر باید این سیاست را جدی گرفت؟ و آیا در شرایط فعلی این سیاست از روی نگاه راهبردی است یا از روی اجبار؟
برای پاسخ به این سؤال باید پیشینهای مرور شود. در ابتدا باید این نکته ذکر شود که توجه به همه مناطق دنیا، برای ما راهبردی است. اگر در روابط خارجی، اصل بر منافع ملی و اصالت آن است، آن موقع متوجه میشویم که به دلایل مختلف، آمریکای لاتین، شاخ آفریقا، غربآسیا و خلیجفارس و بر همین اساس، شرق آسیا هم برای ایران راهبردی است. سیاست نگاه به شرق که اخیراً در آن دمیده میشود، ایده تازهای نیست. از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، به ویژه بعد از جنگ تحمیلی که ایران در حال تدوین یک سیاست خارجی بعد از جنگ بود، در دوره مرحوم هاشمی رفسنجانی این نگاه مطرح شد. بعدها در دوره آقای خاتمی بحثی از آن به میان آمد و البته در دوره آقای احمدینژاد به صورت ویژهتر سیاست نگاه به شرق مطرح شد. شاید دوره دولتهای نهم و دهم، زمانی بود که این سیاست از حد ایده فراتر رفت و به کنشهایی هم منجر شد اما در عرصه سیاست خارجی، بازهم عقیم ماند.
اگر بخواهیم به صورت مشخص به این سؤال پاسخ دهیم، باید سیاست منطقهگرایی ایران را مطرح کنیم؛ یعنی باید مشخص شود که ایران در چارچوب سیاست خارجی خود، در سطوح منطقهای چه راهبردی را دنبال خواهد کرد. از بخواهیم مروری از اول انقلاب داشته باشیم، بحث جهان اسلام و حمایت از مسلمانان و هویت اسلامی در سیاست خارجی را به عنوان اصل اول دیپلماسی کشور را شاهد هستیم. بحث همسایگان موضوع دومی بود که حتی در قانون اساسی نیز به آن اشاره شد که همسایگان باید در لایه دوم روابط خارجی ایران مدنظر قرار گیرد. لایه سوم به کشورهای غیرمتخاصم و در حال توسعه یا به اصطلاح کشورهای غیرمتعهدی بودند که ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، در آن عضویت داشت؛ در این لایه برای تعریف شد که حتی با کشورهای غیرمتخاصم غربی نیز میتوانیم ارتباط داشته باشیم. با توجه به همه این تدابیر، کماکان شاهد یک ابهام در منطقهگرایی ایران هستیم.
البته ابهامات مطرح شده، دلایل مختلفی دارند؛ شاید یک دلیل مهم این ابهامات، ابهامات هویتی باشد یا عدم تعریف درست منافع ملی و سیاست خارجی که باعث شده ما بعد از انقلاب و بالاخص بعد از جنگ نتوانیم به سمت یک منطقهگرایی مشخص حرکت کنیم. امروزه شاهدیم که در منطقهگرایی خلیجفارس، عضو شورای همکاری خلیجفارس نیستیم. در اتحادیه اوراسیا نقش چندانی نداریم، ایضاً در کشورهای مستقل مشترکالمنافع به همچنین. در غربآسیا به سمت یک پیمان مؤثر منطقهای حرکت نکردهایم. سازمان کنفرانس اسلامی و انفعال ایران در آن که اظهرمنالشمس است؛ برخی اعراب با نفوذ خود جلوی ضریب نفوذ تهران را سد کردهاند، حتی بالاتر از آن این سازمان عملاً از اعمال نظر خود ناتوان بوده و گاها دستورات کار این سازمان، آشکارا علیه ایران نیز بوده است. در اتحادیههای شرق آسیا به صورت ویژه با شانگهای، علیرغم تبدیل وضعیت بسیاری از کشورهای ناظر به عضو رسمی، ایران هنوز نتوانسته به عضویت دائم شانگهای دربیاید. در بقیه اتحادها هم یا بسیار ضعیف هستیم و یا آن اتحادیه جایگاه چندانی ندارد؛ به عنوان مثال اگر اکو را در نظر بگیریم، از آن نمیتوان به اتحادیه نام برد بلکه یک همکاری چندجانبه است.
به صورت مشخص ایران در یک پیمان منطقهای خاصی حضور ندارد و این باعث میشود که ایران هزینههای ناشی از ساختار نظام بینالملل را به صورت یکجا و انفرادی بپردازد در حالیکه در منطقهگرایی جدید، کمتر کشوری را در قد و قواره ایران میبینیم که جزو اتحاد و ائتلافی در دنیا نباشد چراکه براساس «اصل وابستگی متقابل»، «همکاریهای مشترک» و «اصول جدید منطقهگرایی»، کشورها فکر میکنند که در دنیای پیچیده و متنوع امروز، باید به سمت این اتحادها و ائتلافها حرکت کنند که هم بتوانند منافع ملی خود را بهتر تأمین کنند و هم فشارها و الزامات ناشی از ساختار بینالملل و قدرتهای بزرگ را به حداقل برسانند که متأسفانه ایران برای ایران رخ نداده است.
اگر به سمت شرق برویم، غرب به سمت ما خواهد آمد.دلیل محکم این استدلالم، شرایط سخت تحریمی ایران و رقابت سنگین اقتصادی و هژمونی چین و آمریکاست.
اما به طور مشخص، برای سیاست نگاه به شرق دو دیگاه مطرح است؛ یکی اینکه چقدر این سیاست جدی گرفته شده یعنی بحث «هستها» مطرح شود که برای این باید صراحتاً باید بگویم که جدی گرفته نشده است. دیدگاه دوم این است که چقدر «باید» جدی گرفته شود که مبحث بسیار مهمی است که بنظر من در سیاست خارجی خود، به طور ناخودآگاه و غیرارادی و با اتخاذ تدابیر نادرست، یک نوع سیاست «موازنه منفی» را در سیاست خارجی خود در پیش گرفتهایم، به این معنا که در تعامل با شرق و غرب به سمت هیچکدام نرفتیم و چون شرق و غرب به این تصور که ایران به آنها نیاز دارد، هر دو برای رابطه با ایران شرط گذاشته و از آن فرار کردند در حالیکه به عقیده من، ما باید به سمت سیاست «موازنه مثبت» حرکت کنیم. به نظر ما اگر به سمت شرق برویم، غرب به سمت ما خواهد آمد. دلیل محکم این استدلالم، شرایط سخت تحریمی ایران و رقابت سنگین اقتصادی و هژمونی چین و آمریکاست. ذهن محاسبهگر غرب، ایران در آغوش شرق که منابع سرشاری برای توسعه چین در اختیار دارد را هرگز نخواهد پذیرفت و قطعاً برای قطع این ارتباط و یا حداقل کمشدن آن تلاش خواهد کرد. یکی از ثمرات این حسادت شرق و غرب نسبت به هم، کاهش فشار اقتصادی و سیاسی بر ایران است. در این بین، ایران اگر به سمت شرق حرکت کرد، میتواند ارتباط خود با غرب را نیز وسعت بدهد. اتفاقی که تاکنون رخ داده این بوده که هر دو فعلاً از کارت ایران برای امتیازگیری از یکدیگر بهره بردهاند ودر این بین به منافع ملی ما کمک شایانی نشده است. شاید جای موضوع مطرح شده، همین برهه تاریخی و زمانی باشد که ما باید به سمت یک رابطه راهبردی با منطقهای حرکت کنیم تا سایر مناطق و سایر ایدههایی که وجود دارند به دلیل اینکه فکر میکنند ایران به سمتی حرکت میکند که شاید منافع آنها به خطر بیوفتد، به سمت ما حرکت کنند و این شاید آغاز یک حرکت جدی برای پیشرفت کشور باشد.
اگر از مناسبات اقتصادی، امنیتی و اجتماعی بگذریم، چین و روسیه به دنبال آن هستند که یک هویت شرقی ایجاد کنند که این هویت شرقی، میتواند هویت غربی با چالش روبرو کند.
* با توجه به کلیاتی که از پیشنویس ایرانی قرارداد 25 ساله ایران و چین منتشر شده و با توجه به نگاه توسعهای چین برای اقتصاد خود منجمله طرح عظیم راه جدید ابریشم (طرح یک کمربند-یک جاده)، این قرارداد چه ماهیتی میتواند برای اهداف منطقهگرایی ایران در تعریف نگاه به شرق داشته باشد؟
پیش از هر چیزی ما باید شاخصهای منافع ملی خود را تعریف کنیم و براساس آن با دنیا ارتباط برقرار کنیم. باید بدانیم چه بخش از منافع ملی ما در رابطه با شرق تأمین میشود و چه بخش دیگری در رابطه با شمال، جنوب و غرب و حتی غرب فراتر یعنی اروپا و آمریکا تأمین میشود. دانستن اینکه «چه میخواهیم» بسیار مهم است و بعد دانستن اینکه کدام منطقه میتواند این منافع را در اختیار ایران قرار دهد. فرض کنید اگر نگاه فناورانه به شرق داشته باشیم، ما به عنوان یک کشور در حال توسعه اگر به دنبال توسعه تکنولوژی هستیم، قطعاً این تکنولوژی از غرب به ما نخواهد رسید کمااینکه تجربه تاریخی ایران و حتی در همین برجام، نشان داده که غربیها اعتقادی به توسعه فناورانه ایران و توسعه تکنولوژیک ما ندارند و در نازلترین سطحی که با ایران کار کنند، در حد صنعت مونتاژ است. به نظر من، کشورهای مانند چین، با آنکه شاید تکنولوژی آنها برگرفته از غرب و فناوریهای از نوع دوم و وارداتی باشد، همین حد از فناوری آنها نیاز ایران را برطرف میکند لذا اگر ما به دنبال توسعه در زمینه فناوری هستیم، قطعاً چین کمک شایانی میتواند به ما بکند و نگرانیهای ما در زمینه عقبماندگی تکنولوژیکی را برطرف کند.
در حوزه دیپلماتیک هم باید عرض کنم، در شرق با کشورهایی طرف هستیم که براساس عملگرایی و منافع اقدام میکنند. چین کشوری اقتصادی است که با دنیا رابطه خوبی دارد و براساس وابستگی متقابل، سرمایهگذاریهای کلانی هم انجام داده است منتهی نباید فراموش کنیم که اگر به تاریخ قرن نوزدهم و بیستم بنگریم، ریشههای ضدغربگرایی به لحاظ فکری و فلسفی در اندیشههای روسی و چینی وجود داشته و بعد از جنگ جهانی دوم، اندیشههای ضداستعماری و پس از آن ضدهژمونیک و ضدآمریکایی در این دو کشور ریشه دوانده است. ما از این فضای دیپلماتیکی که آنها دارند که البته با ابزارهای نرم به سمت عملی کردن اندیشههای خود حرکت میکنند، میتوانیم بهره ببریم. به هر حال کشورهایی مثل چین و روسیه، کشورهایی هستند که از قبل رابطه با غرب، آسیب دیده و استعمار شدهاند. خونهای بسیار زیادی از این ریخته شده و هزینههای زیادی از بابت استعمار غرب پرداخت کردهاند و در پس ذهن اینها، یک مبارزه جدی با غرب و فرهنگ غربی وجود دارد. حتی سازمان شانگهای را که بررسی میکنیم یکی از ابعاد این سازمان، هویتسازی ضدغربی است؛ اگر از مناسبات اقتصادی، امنیتی و اجتماعی بگذریم، چین و روسیه به دنبال آن هستند که یک هویت شرقی ایجاد کنند که این هویت شرقی، میتواند هویت غربی با چالش روبرو کند زیرا اولین گام برای مبارزه، هویتسازی است. البته باید مراقبت نیز داشته باشیم که مبارزه با غرب و فرهنگ غربی در اندیشه ما و اندیشه غربیها به چه نسبتی برقرار است.
ایران با شرق آسیا به طور ویژه با چین، برخلاف غرب آسیا، منازعات طولانیمدت که بر ذهن ایرانی اثر منفی گذاشته باشد را نداریم، پس به لحاظ تاریخی آن حسگرهای ناامنی روانی و تاریخی را نداریم، پس مانعی برای روابط ما موجود نیست.
چقدر میتوانیم ایران در قالب آن هویت شرقی تعریف کنیم؟ آیا رسیدن به اهداف اقتصادی، تکنولوژیک و یا توسعه نظامی، ارزش مظروف شدن در آن قالب را دارد؟
توسعه کشور نباید به وابستگی منجر شود؛ چه این وابستگی به غرب باشد چه به شرق. ایران باید خط انقلابی «نه شرقی نه غربی» که امروز میتوانیم به خط توسعه مستقل از آن تعبیر کنیم باید مدنظر داشته باشیم. هرگونه قرارداد، تعهد و حتی منطقهگرایی که استقلال و هویت ما را دچار خدشه کرده و وابستگی به ارمغان بیاورد، حتماً مردود بوده و به منافع ملی ما کمکی نخواهد کرد. نکته دیگر اینکه، لازم نیست شرقی بشویم. حتی میتوانیم بخشی از هویت خود را تحمیل کنیم کمااینکه اگر ظرفیتهای منطقهای و بینالمللی خودمان را خوب توضیح دهیم، بعضاً شاهد یک تقابل رفتاری خواهیم بود و اینطور نیست که این رابطه به وابستگی ایران به شرق منجر شود. به عنوان مثال، ایران یک تأمینکننده امنیت و یک بازیگر نظمساز در غربآسیا است که به باور خیلی از سیاستمداران جدی دنیا، ایران نقش مؤثر منطقهای دارد و نقش بیبدیلی در مبارزه با جنبشها و جریانات مخرب که آخرین آن نیز داعش بوده، دارد. این تولید امنیت ما در منطقه، مانند کالایی است که باید فروخته شود و این کالا خوب باید توضیح داده شود که آنچیزی که کشورهای دیگر مانند چین، هند، کره و حتی امارات در شرق و جنوب آسیا بازی میکنند به دلیل نقش مثبت ایران در غربآسیا و هزینههایی است که بابت این نقشآفرینی میپردازیم، است پس ایران در این شرایط، میتواند یک پازل تکمیلکننده برای شرق باشد. ایران با شرق آسیا به طور ویژه با چین، برخلاف غرب آسیا، منازعات طولانیمدت که بر ذهن ایرانی اثر منفی گذاشته باشد را نداریم، پس به لحاظ تاریخی آن حسگرهای ناامنی روانی و تاریخی را نداریم، پس مانعی برای روابط ما موجود نیست در حالیکه همین نسبت را با کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس مرور میکنیم، به لحاظ تاریخی دچار سوءظنها و بیاعتمادی هستیم.
در این قرارداد قرار نیست ایران، شرقی بشود، ما براساس شاخصهای منافع ملی و ظرفیتهای کشور، وارد یک تعامل جدی با شرق میشویم حال ممکن است این تعامل جدی، به رابطه راهبردی بیانجامد.
پس به عبارتی، مانع در رابطه با شرق، مفقود است و برای رابطه با هند، چین، مالزی و... مانع ذهنی و تاریخی وجود ندارد. حال به مقتضی میرسیم، آیا مقتضی هم برای این ارتباط موجود هست؟ که پاسخ این است که قطعاً وجود دارد؛ ما و شرق میتوانیم مکمل هم باشیم. حال این تکمیلکنندگی مثل تولید کالایی مثل امنیت باشد که اتفاقاً این تولیدکننده در دنیا نایاب است و ایران یکی از کشورهای دارای این کالا است که زمینهساز توسعه و تولید اقتصاد برای شرق است و هم در مواردی مانند منابع خام، انرژی، نیروی کار مستعد و تحصیلکرده و... باشد و هم میتواند در زمینههایی مانند طرح عظیم «یک کمربند یک جاده» چین که ترانزیت عظیمی را در برمیگیرد باشد. ایران به دلیل موقعیت استراتژیک جغرافیایی خود، محل عبور ترانزیت شرق به غرب عالم است. ایران از لحاظ ژئوپلیتیکی میتواند تکمیلکننده ترتیب جدید چین در قالب راه جدید ابریشم باشد. پس در این قرارداد قرار نیست ایران، شرقی بشود، ما براساس شاخصهای منافع ملی و ظرفیتهای کشور، وارد یک تعامل جدی با شرق میشویم حال ممکن است این تعامل جدی، به رابطه راهبردی بیانجامد. اگر ظرفیت ایران، درست توضیح داده شود، برای چینیها که به دنبال یک نظم جدید بینالمللی و در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت در دنیا هستند، شاید این رابطه برای پکن مهمتر از تهران باشد. منتهی آنها در پس منازعات داخلی ما، این ایده را پنهان کردهاند که نگاه ایران به چین برای ایران سودآور است تا چین. این وظیفه ماست که موضوع را شکافته و توضیح دهیم که اتفاقاً این رابطه از زوایای مختلف برای چین و حتی شرق، مهمتر از ایران است.
ایران در آینده غربآسیا یک قدرت اجتماعی بسیار بزرگ است برخلاف آنکه ترکیه و سعودیها نمیتوانند این جایگاه را داشته باشند و اگر منابع قدرت در آینده به سمت اجتماعی تغییر یابد، ایران جایگاه رفیعتری در منطقه و دنیا خواهد داشت.
*برای انتقال این دیدگاه، ایران باید به چه شاخصهایی تأکید کند؟
باید به چینیها فهم شود که ایران social power(قدرت اجتماعی) است. ایران در آینده غربآسیا یک قدرت اجتماعی بسیار بزرگ است برخلاف آنکه ترکیه و سعودیها نمیتوانند این جایگاه را داشته باشند و اگر منابع قدرت در آینده به سمت اجتماعی تغییر یابد، ایران جایگاه رفیعتری در منطقه و دنیا خواهد داشت. درباره قدرت اجتماعی باید عرض کنم که امروزه دانشمندان در حال تئوریزه کردن مفهومی هستند که در آن قدرت و دولت ساختی اجتماعی دارد و در دنیا قدرتهایی اجتماعی هستند که بتوانند سبک زندگی تولید کرده و الگوسازی کنند و هنجاری قابل پذیرش داشته باشند و ارتباط با ملتها را مدنظر قرار دهند. از این جهت ما علاوه بر بحث امنیت که صحبت شد که همه اذعان دارند ایران تولیدکننده صلح و امنیت است، ما قدرت اجتماعی هستیم که میتوانیم تمام این جنبشهای اسلامی و فضاهای افراطی در غربآسیا را تعدیل کنیم و این برای چینی که در نزدیکی مرزهای خود شاهد حضور جنبشهای اسلامی است و آنها میتوانند الگوی حکومتی ایران را در مدنظر قرار دهند نه الگوی حکومتی مانند سعودیها را که سعودیها منبع پمپاژ افراطیگری هستند، میتوانیم به شرق و بالاخص چین کمک کنیم. علاوه بر این موارد ایجابی دیگری هم داریم؛ موضوع ژئوپولیتیک دیگر موضوع مدنظر است. در طرح «یک کمربند یک جاده» چینیها، ایران نقش محوری دارد. مسیر ایران در نقشه این راه، صرفهجویی بسیاری برای چینیها و دیگر کشورهای استفادهکننده از این مسیر است. موضوع مواد خام و انرژی هم از دیگر موارد ایجابی اولویت ایران برای چینیهاست. در این رابطه بلندمدت با چین، ایران میتواند بخش مهمی از نیاز این کشور به انرژی را تأمین کنیم.
بخشی از انتقادات، طبیعتاً از روی دشمنی است. با به خطر افتادن یک سری مافیاها و کارتلهایی که روابط ایران با چین میتواند روابط ایران با اروپا و آمریکا را تحت تأثیر قرار دهد، و منافع عدهای که سعی کردهاند در این سالها رابطه ایران با اروپا و غرب را برقرار کنند، قطعاً منافعشان به خطر میافتد.
*اخیراً هجمههای زیادی را از سمت غرب و برخی در داخل را نسبت به کلیات قرارداد منتشر شده ایران و چین را شاهدیم. ماهیت این انتقادات در وهله اول که در برخی موارد از این قرار به ترکمنچای دوم یاد میشود چیست و چقدر میتوان به آن وقعی نهاد؟
این انتقادات را باید طبقهبندی و در سطوح مختلف تحلیل به آنها بنگریم. بخشهایی از این انتقادات میتواند به دلیل عدم آگاهی و شناخت باشد؛ ما تبیین درستی از این رابطه و قرارداد نکردیم و نگرانی جدیای در پی آن ایجاد شده است. همان کاری که در برجام کردیم و همه چیز را مخفیانه جلو بردیم تا جاییکه هنوز هم تمامی زوایای این توافق هستهای برای خیلیها مشخص نیست و محرمانه مانده، این قرارداد هم همینطور است، ما باید شفافتر از این عمل کنیم برای اینکه صاحبنظران بتوانند صحبت کرده و کار کارشناسی بکنند و این دیدگاهها به دستگاه دیپلماسی قطعاً کمک خواهد کرد که راه را به بیراهه نرود. اینها زنگ خطرهایی است که حتماً باید جدی گرفته شود. قسمت دیگری از انتقادات، طبیعتاً از روی دشمنی است. با به خطر افتادن یک سری مافیاها و کارتلهایی که روابط ایران با چین میتواند روابط ایران با اروپا و آمریکا را تحت تأثیر قرار دهد، و منافع عدهای که سعی کردهاند در این سالها رابطه ایران با اروپا و غرب را برقرار کنند، قطعاً منافعشان به خطر میافتد، مقاومتهایی از روی خصومت هم خواهند داشت. به عنوان مثال، قراردادهایی که با برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه بسته شد و منفعت عمومی نداشت گواهی بر این ادعاست زیرا منافع عده خاصی در این قراردادها تأمین شد. عده دیگر این منتقدین، طیفهای فکری هستند که فکر میکنند رفتن ایران به سمت چین و یا روابط ایران و چین و پس از آن، رابط نزدیکتر ایران و روسیه، میتواند به یک اتحاد بزرگ آسیایی منجر شود که این اتحاد بزرگ، حتماً اتحادهای غربی را با چالش مواجه خواهد کرد و آینده جهان از آن این اتحاد آسیایی خواهد بود. اینها نیز یک سری طیفهای فکری هستند که در غرب و بهخصوص در آمریکا، نگرانی جدی از چین و روسیه و ایران داشتند و الان ترکیب همه این نگرانیها را با هم دارند.
آنها به این میاندیشند که شروع این رابطه، اقتصادی است ولی در نهایت و در درازمدت به اتحاد و هویت و راهبرد آسیایی ختم میشود که ماهیت و هویت غرب را به چالش میکشد که اتفاقاً در این نظم هیچ مانعی وجود ندارد و با اضافه شدن ایران به این سپر، تقریباً همه شکافهایی که روسیه و چین هرکدام به تنهایی میتوانستند داشته باشد، پر خواهد شد. غرب نگرانی جدی از این موضوع دارد که این روابط به روابط سیاسی و روابط نظامی-امنیتی در آینده منتهی شود و عملاً جهان نظم جدیدی را به خود خواهد دید و این باز زرنگی چینیهاست که با آوردن کشورهایی مانند ایران که در خط مقدم مبارزه با آمریکا قرار دارد، از همه هزینههایی که ایران پرداخت کرده بهره میبرد برای نظم شرقی که در حال ایجاد آن است. ایران این را میفهمد منتهی این مسئله برای ما فعلاً مشکلی ایجاد نمیکند زیرا ما به دنبال منافع ملی خودمان هستیم که البته باید پیش از انعقاد این قرارداد آن را تبیین کنیم. ما باید شاخصهای منافع ملی خود را ریز کرده و براساس آن ریزمنافع، قرارداد خود با چین را منعقد کنیم. باید به چین بفهمانیم که در کلان این رابطه، این چین است که از موهبت ایران بهره میبرد و باید به آنها بفهمانیم که در کلان نظمی که مدنظر آنهاست، اتفاقاً سراغ بهترین کشور که میتواند به آنها کمک کند، آمدهاند؛ کشوری که ابزارهای ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و ایدئولوژیک را باهم دارد و کشوری است که تمام خلأهای چین در غربآسیا را پوشش خواهد دا د و به راحتی ارتباط چین و شرق را با دریای مدیترانه برقرار، حمایت و امن خواهد کرد؛ مسیری که چین در آن از ابزارهای امنیتساز برخوردار نیست.