شکست فشار تحریم ترامپ با مقاومت جمهوری اسلامی رقم خورد
دکتر کیهان برزگر
در شرایطی که توپ سیاستهای «فشار حداکثری» و «مقاومت حداکثری» در زمین ایران و ایالات متحده آمریکا در چرخش است، ترکیب جدیدی که به نظر میرسد برای هر دو طرف رضایتبخش باشد، ظهور می کند؛ گرایش به سیاست «مهار حداقلی» و اجتناب از یک جنگ ناخواسته.
در اواسط ژوئن سال 2020، محمد جواد ظریف -وزیر امور خارجه ایران- اظهار داشت که احتمالاً دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا شخصاً به این نتیجه رسیده است که سیاستهای وی برای «فشار حداکثری» به ایران ناکام بوده است. وی همچنین عنوان کرد: «ترامپ دیگر به این حرفها که جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است، باور ندارد. اما او مرتباً اشتباهات خود را تکرار میکند. به نظر میرسد که آنها (مقامات ایالات متحده) میدانند مرتکب اشتباه شدهاند، اما نمیدانند چطور آنها را اصلاح کنند».
از زمان خروج ایالات متحده از توافق هستهای با ایران، ریشههای درگیری بین تهران و واشنگتن با تأثیرات پیچیدهای بر منطقه عمیقتر شده است. دو کشور پس از گذراندن دورهای از سیاستهای تهاجمی، سیاستهای مقابلهای فعلی خود را به صورت محتاطانه و بدون ورود به یک جنگ همه جانبه ادامه دادند. ترامپ امیدوار است که سیاست «فشار حداکثری» وی ایران را وادار به مذاکره تحت شرایط واشنگتن برای دستیابی به برجام جامعتر کند. در مقابل، ایران با اتخاذ سیاست «مقاومت حداکثری»، نشان میدهد که تسلیم سیاست اجباری و زورگویی ترامپ نخواهد شد. مقاله حاضر استدلال میکند که هدف اصلی سیاست فشار حداکثری ترامپ، کاهش قدرت ایران از داخل و در نتیجه تضعیف قدرت بازدارنده آن در منطقه است. ایران نیز در پاسخ، حضور منطقهای خود را با یک سیاست پویاتر افزایش داده و محدوده گستردهای از امنیت را در چهار جبهه از جمله لبنان، سوریه، عراق و یمن تعریف کرده است تا با افزایش عمق استراتژیک خود با کمترین هزینه با تهدیدات امنیتی آمریکا و متحدان منطقهای آن مقابله کند. نویسنده همچنین نتیجه میگیرد که مسئله ایران-ایالات متحده را نباید صرفاً به دستیابی به توافق هستهای جدید محدود کرد؛ بلکه احساس متقابل عدم امنیت استراتژیک در منطقه شکلدهنده اصلی روابط آینده دو کشور خواهد بود.
ترامپ امیدوار است که سیاست «فشار حداکثری» ایران را وادار کند تا با شرایط واشنگتن برای دستیابی به توافق جدید (بزرگ) که ترامپ اینطور از آن یاد میکند، مذاکره کند.
ایران در ماه می 2020، یک ناوگان دریایی شامل 5 تانکر نفتی را با پرچم ملی ایران از اقیانوس اطلس عبور داد که حاوی حدود 1.53 میلیون بشکه بنزین و مواد سوختی بود و به سمت ونزئلا حرکت میکرد که تحت تحریمهای ایالات متحده از کمبود شدید بنزین رنج میبرد. هدف اصلی این اقدام، فراتر از کمک به یک کشور دوست در زمان بحران، نادیده گرفتن سیاست تحریمهای ایالات متحده و همچنین آزمایش توانایی دولت دونالد ترامپ در مواجهه با ایران در زمان سخت است. در همین حال، حسن روحانی رییس جمهور ایران در مورد اقدامات تلافیجویانه علیه ایالات متحده در منطقه در صورت ایجاد مشکل برای تانکرها توسط واشنگتن هشدار داد. تانکرهای نفتی ایران به سواحل ونزوئلا رسیدند، محمولههای خود را تحویل دادند و در امنیت کامل به خانه بازگشتند. در واقع پس از تجربه یک دوره شرایط تنشزا، به ویژه پس از ترور فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران و در نتیجه حملات موشکی ایران به پایگاه هوایی عینالاسد آمریکا در عراق، دو کشور با احتیاط، سیاستهای مقابلهای فعلی خود را بدون هیچگونه تمایل به ورود به یک جنگ همه جانبه ادامه دادند. ترامپ امیدوار است که سیاست «فشار حداکثری» ایران را وادار کند تا با شرایط واشنگتن برای دستیابی به توافق جدید (بزرگ) که ترامپ اینطور از آن یاد میکند، مذاکره کند. چنین امیدی پس از آشوبهای ماه نوامبر 2019 در ایران که به دلیل افزایش قیمت بنزین و همچنین شیوع ویروس کرونا و خرسندی واشنگتن مبنی بر اینکه احتمالاً ایران در مدیریت بحران اقتصادی خود در دوره ویروس کرونا شکست خواهد خورد، تقویت شده است؛ با این تصور که دولت ایران از درون فرومیپاشد.
ایران به طور همزمان در تلاش است تا با پاسخ از طریق سیاست «مقاومت حداکثری» نشان دهد که تسلیم سیاست اجباری و قلدری ترامپ نخواهد شد. به طرز غیر قابل باوری، گسترش شدید ویروس کرونا و همچنین اعتراضات گسترده ضدنژادپرستی در ایالات متحده در پی مرگ جورج فلوید (مرد آفریقایی-آمریکایی که به دلیل خشونت پلیس در مینیاپولیس در 25 می 2020 کشته شد) و ناتوانی ترامپ در مدیریت بحران، برخی امیدها در ایران به وجود آمد که ترامپ در انتخاب مجدد به عنوان رییسجمهور آمریکا ناکام خواهد ماند. ظریف متوجه شده است که شانس ترامپ «در مقایسه با چهار تا پنج ماه قبل به طور جدی کاهش یافته است». در نتیجه و تحت فشارهای سیاسی رو به افزایش داخلی، او مایل است بدون در نظر گرفتن شرایط قبلی خود، با ایران به توافق برسد. در همین راستا، این روزها تبادل آسان زندانیان بین دو کشور در دست اجرا است و ایران اعلام کرد که آماده ادامه چنین اقداماتی در آینده است. آنچه اکنون آشکار است این است که دو طرف مایل به جلوگیری از جنگ ناخواسته و افزایش تنشها هستند. در چنین شرایطی، «زمان» به یک عامل تعیین کننده برای شکل دادن به روابط آینده دو کشور تبدیل میشود.
اوباما با درک اهمیت نقش منطقهای ایران، سعی در مهار قدرت ایران از طریق مشارکت خود در مسائل منطقهای داشت. در همین راستا، وی اعلام کرد که ایران و عربستان سعودی باید منافع خود را در منطقه همگرا کنند.
سیاست «فشار حداکثری» ترامپ: اصول و اهداف
محدودیتهای راهبردی ایالات متحده در منطقه، باعث شد تا باراک اوباما رییسجمهور پیشین ایالات متحده سیاستهای کشور خود در قبال ایران را به منظور مهار قدرت منطقهای این کشور، بازتعریف کند. عقلانیت متعارف در ایالات متحده که ریشه در تفکر استراتژیک سنتی این کشور دارد بر این باور است که بهترین سیاست برای حفظ منافع ژئوپلیتیکی ایالات متحده پیروی از سیاست «موازنه قدرت» است که در آن بازیگران اصلی منطقهای میتوانند قدرت یکدیگر را کنترل کنند. با این حال، اوباما معتقد به پویایی مسائل منطقهای و جهانی بود و اینکه قدرت ایالات متحده نامحدود نیست؛ بنابراین واشنگتن برای مدیریت امور جهانی و منطقهای، با تکیه بر «موازنه منافع» نیاز به همکاری با سایر کشورها دارد. اوباما با درک اهمیت نقش منطقهای ایران، سعی در مهار قدرت ایران از طریق مشارکت خود در مسائل منطقهای داشت. در همین راستا، وی اعلام کرد که ایران و عربستان سعودی باید منافع خود را در منطقه همگرا کنند.
اما این طرز تفکر فقط یک لحظه تاریخی کوتاه در روابط ایران-ایالات متحده بود. ترامپ اندکی پس از پیروزی در انتخابات، میراث سیاسی اوباما را وارونه کرد که شامل خروج از توافق هستهای با ایران موسوم به برجام بود. سیاست فشار ترامپ در قبال ایران خیلی زود توسط رقبای منطقهای ایران مانند عربستان سعودی و اسرائیل مورد استقبال و تشویق قرار گرفت؛ آنها تأکید میکردند که توافق هستهای و مذاکره مستقیم ایالات متحده با ایران، نقش منطقهای و قدرت این کشور را تقویت کرده که برای منافع ژئوپلیتیکی آنها در منطقه مضر است و به همین دلیل باید فوراً مهار شود. سعودیها پول زیادی پرداخت کردند و اسرائیلیها برای بازگشت سیاست آمریکا در ایالات متحده لابی کردند. در واقع در سالهای اخیر، نقش فعال و پیشگام ایران در مبارزه با نیروهای تروریستی مانند داعش و القاعده، در کنار توافق هستهای ایران با قدرتهای جهانی، به طور غیرمنتظرهای بر نقش و نفوذ منطقهای ایران افزوده و موجب نگرانی رقبای منطقهای آن شده است.
بررسی دقیق 12 پیش شرط مایک پمپئو وزیر امور خارجه ترامپ، نشان میدهد که هدف اصلی سیاست «فشار حداکثری» ترامپ کاهش قدرت ایران از داخل و متعاقباً تضعیف قدرت بازدارندگی ایران از طریق کاهش نفوذ منطقهای و توانایی موشکی در موازنه قدرت منطقهای است.
ترامپ ضمن پیگیری مهار نقش گسترده منطقهای ایران و محدود کردن برنامه موشکی این کشور، سیاست به اصطلاح «فشار حداکثر» و «به صفر رساندن صادرات نفت» را اتخاذ کرد تا تحریمهای اقتصادی اجباری و فشارهای سیاسی را بر ایران تحمیل و این کشور را مجبور و منزوی کند تا شرایط وی را برای توافق جدید بپذیرید که شامل طیف گستردهتری از موضوعات مانند رفتار منطقهای ایران و برنامه موشکی را در بر میگرفت. ترامپ ادعا کرده است که توافق هستهای بدون هیچگونه تغییر در رفتار منطقهای ایران به قدرت منطقهای این کشور افزوده است. وی گفت که دولت اوباما میلیاردها دلار به ایران تحویل داده که این کشور برای تقویت متحدین منطقهای و وضعیت خود استفاده کرده است. وی توافق هستهای را بدترین معامله ممکن و علیه ایالات متحده و منافع متحدان منطقهای آن نامید. ترامپ به دنبال توقف آنچه او مداخلات ایران در مسائل منطقهای، مانند عراق، سوریه و یمن میداند، است.
بررسی دقیق 12 پیش شرط مایک پمپئو وزیر امور خارجه ترامپ، نشان میدهد که هدف اصلی سیاست «فشار حداکثری» ترامپ کاهش قدرت ایران از داخل و متعاقباً تضعیف قدرت بازدارندگی ایران از طریق کاهش نفوذ منطقهای و توانایی موشکی در موازنه قدرت منطقهای است. لذا میتوان گفت چنین سیاستی توسط عناصر پشت پرده سعودی و اسرائیلی پشتیبانی و ترغیب میشود که از تغییر پویایی منطقه به نفع ایران و افزایش روابط ایران و آمریکا در دوران ریاست جمهوری اوباما احساس شکست میکنند. اگرچه امروز ترامپ و حلقه سیاسی کوچک او از پیش شرطهای اولیه خود عقبنشینی کردهاند، اما هنوز هم امیدوارند که سیاست آنها باعث تضعیف ایران از درون یا احتمالاً منجر به فروپاشی دولت شده و سرانجام تصمیمگیرندگان کشور را وادار به مذاکره مستقیم با ایالات متحده تحت شرایط اعلام شده آنها کند که هنوز نتیجه معنیداری نداشته است.
سیاست «مقاومت حداکثری» ایران: اصول و اهداف
ایران به منظور به چالش کشیدن سیاست «فشار حداکثری» ترامپ، سیاست «مقاومت حداکثری» را با این استدلال در پیش گرفت که بهترین رویکرد راهبردی برای جلوگیری از کاهش قدرت بازدارندگی خود، مقابله با انتظارات و خواستههای بیش از حد و اجبار واشنگتن است. از دیدگاه تصمیمسازان ایرانی، رابطه مستقیمی بین تقویت امنیت ملی کشور و حفظ وضعیت منطقهای آن در توازن قدرت منطقهای وجود دارد.
ایالات متحده دارای چندین پایگاه نظامی در منطقه همسایگی و مرزی ایران است و عملیاتهای آشکار و پنهانی آن علیه ایران در این پایگاهها متمرکز هستند. پهپادی که سردار قاسم سلیمانی فرمانده ایرانی، را هدف قرار داده بود، از یکی از این پایگاهها در منطقه پرواز کرد. اسراییل (یکی دیگر از دشمنان ایران) که به طور همزمان از آشفتگیهای موجود در منطقه سود میبرد، در حال افزایش تهدیدهای نظامی خود علیه منافع ژئوپلیتیکی ایران در سوریه، عراق و لبنان است. به موازات تهدیدهای متعارف مذکور، تهدیدهای غیرمتعارف نیروهای تروریستی ضدایرانی مانند داعش و القاعده در مرزهای ایران در عراق و افغانستان نیز وجود دارد. این تهدیدها روی هم رفته باعث شدهاند تا ایران یک استراتژی بازدارنده «تلفیقی» نرم و سخت اتخاذ کند که هدف آن پیشگیری از تهدیدات موجود در منطقه از طریق پر کردن خلاءهای قدرت امنیتی ناشی از جنگها و بحرانهای جاری در منطقه است. ایران به این نتیجه رسیده است که بهترین استراتژی برای مقابله با این تهدیدها گسترش توانایی نقش سیاسی-امنیتی این کشور در منطقه همسایگی خود است.
منطق استراتژیک سیاست بازدارندگی ایران بر دو پایه استوار است: اتکا به آتش موشکی گسترده در پاسخ به هرگونه فعالیت خصمانه و افزودن به عمق استراتژیک خود در منطقه.
منطق استراتژیک سیاست بازدارندگی ایران بر دو پایه استوار است: اولی، اتکا به آتش موشکی گسترده در پاسخ به هرگونه فعالیت خصمانه. ایران در چندین نوبت تأکید کرد که مبدأ هرگونه حملاتی که از کشورهای میزبان پایگاههای ایالات متحده صورت بگیرد را هدف قرار خواهد داد. در حقیقت، سیاست تحریمی ترامپ هیچ تاثیری در محدود کردن برنامه موشکی ایران که به عنوان منبع اصلی قدرت بازدارنده این کشور در نظر گرفته میشود، نداشته است. همچنین در واقعیت، تحریمها نمیتوانند پیشرفت فعالیت موشکی ایران را متوقف کنند؛ زیرا این موشکها توسط فناوری ملی تولید شدهاند. ایران تحت تحریمها و در معرض تهدیدات خارجی، فهمید که بهترین استراتژی دفاعی برای مقابله با تهدیدات خارجی پیشبرد برنامه موشکی خود، از طریق جانمایی آن در اقتصاد ملی کشور است. علاوه بر این و در مقایسه با سیستمهای دفاعی خارجی مانند خرید هواپیماهای جنگنده، با توجه به محدودیت منابع اقتصادی موجود در ایران، موشکها ارزانتر و جذابتر هستند. با در نظر گرفتن پیشرفتهای گسترده ایران در صنایع هوافضا و پهپادی در سالهای اخیر، موشکها همچنین از نظر تحرک و دقت بازدهی بهتری دارند و میتوانند اهداف نظامی را به طور مؤثر هدف قرار دهند.
دوم، ایران با تکیه بر و تقویت روابط خود با کشورهای دوست و نیروهای محلی متحد، به عمق استراتژیک خود افزود. ایران از لحاظ اقتصادی و نظامی از متحدان منطقهای خود حمایت کرده و از مشترکات فرهنگی-اجتماعی خود برای تقویت روابط خود با نیروهای سیاسی در سطح محلی و ملی بهره برده است. منطق حمایت جدی ایران از «محور مقاومت»، فراتر از اهداف ایدئولوژیک، مربوط به تقویت قدرت بازدارندگی این کشور از طریق پیوست جغرافیایی و تملک سرزمینی است. سردار سلیمانی به عنوان یک فرد مهم کاریزماتیک با نفوذ سیاسی گسترده و رابطه با نخبگان تمام نیروهای دوست محلی، این استراتژی را به اجرا درآورد. ترور وی در اوایل ژانویه سال 2020 احتمالاً با این تصور انجام شد که حذف وی میتواند وضعیت منطقهای ایران را تغییر داده یا حداقل تضعیف کند. با این حال، واقعیت اساسی که تصمیمگیرندگان اقدام ترور سردار سلیمانی نتوانستند درک کنند، این بود که فرمانده ایرانی فقط سیاست بازدارندگی استراتژیک ایران را اجرا میکرد که با هدف متحد کردن نیروهای دوست برای کاهش میزان درگیری نیروهای متخاصم خارجی در مسائل منطقه به قیمت منافع ژئوپلیتیکی و امنیت ملی ایران صورت میگرفت. در حقیقت، پس از افزایش تنشها و خصومتهای آمریکا و متحدان منطقهای آن از جمله عربستان سعودی و اسرائیل علیه ایران، این کشور شروع به تعریف «منطقه امنیتی وسیعتر» برای حفظ منافع ملی خود نمود؛ با این ملاحظه که نقش پویای آن به عنوان یک عامل اصلی برای بقای دولت و محافظت از قدرت بازدارندگی آن با کمترین هزینه است.
مشروعیت سیاست افزایش عمق استراتژک ایران در منطقه توسط سیاست داخلی و جامعه پذیرفته شده است، در غیر این صورت چنین سیاستی نمیتواند برای مدت طولانی ادامه یابد.
اگرچه این وضعیت باعث شده تا رقبای منطقهای و فرامنطقهای ایران تصور کنند که حضور ایران در منطقه «توسعهطلبانه» است و برای افزایش «قدرت نسبی» این کشور صورت میپذیرد، اما تصویرسازی که از سوی ایران انجام میشود، کاملاً متفاوت است. ایران معتقد است که حضور منطقهای این کشور منطق بازدارندهای دارد و صرفاً برای مقابله با مشکلات منطقهای است که تهدیدات جدی امنیتی متقارن و نامتقارن امنیت ملی را برای دولتش ایجاد میکند و بنابراین برای افزایش «امنیت نسبی» کشور ضروری است. مشروعیت این سیاست توسط سیاست داخلی و جامعه پذیرفته شده است، در غیر این صورت چنین سیاستی نمیتواند برای مدت طولانی ادامه یابد. تا جایی که تهدیدهای فوری در این محدوده جغرافیایی وجود دارد، حضور منطقهای ایران باید ادامه یابد. ایران براساس این منطق، موقعیت منطقهای خود را در چهار جبهه تقویت کرده است.
جبهه اول و سنتی مربوط به حزبالله لبنان است. اهمیت نقش بازدارنده حزبالله برای ایران در بحران سوریه بیش از پیش نمایان شد که در آن این نیروی سیاسی- امنیتی به عنوان بخش اصلی ائتلاف مقاومت، نقش مهمی در سرکوب گروههای محور القاعده مانند النصره و تحریر الشام و در مواردی داعش داشته و به تحکیم موقعیت دولت سوریه در نبرد جبهه غربی این کشور، به ویژه نزدیک به مرزهای لبنان کمک کرده است. حزبالله همچنین عامل مهمی برای جلوگیری از تهدیدهای متعارف اسرائیل علیه ایران در زمینه «توازن ترس» است. حسن نصرالله در چندین نوبت تأکید کرد که هرگونه تهدید اسراییل علیه ایران، با واکنش تلافیجویانه حزبالله مواجه خواهد شد. همانطور که برخی منابع اسرائیلی ادعا میکنند، حزبالله حدود 130.000 موشک و راکت در اختیار دارد که برخی از آنها موشکهای هدایتشونده دقیق با خطای کمتر از 10 متر هستند و میتوانند شهرها و زیرساختهای اسرائیل را هدف قرار دهند.
جبهه دوم مربوط به سوریه و حضور مستشاری ایران در این کشور است. هدف ایران نبرد با گروههای تروریستی و حمایت از دولت متحد خود در دمشق است که عمدتاً در خدمت استراتژی بازدارندگی فوقالذکر قرار دارد. اسراییل به عنوان متحد اصلی منطقهای ایالات متحده، حضور ایران در سوریه و نزدیکی به «مرزهای دفاعیاش» در ارتفاعات جولان را تهدیدی برای امنیت ملی خود میداند و چندین بار اعلام کرده که چنینی حضوری در مرزهای جنوبی سوریه را تحمل نخواهد کرد. رژیم اسرائیل در همین راستا، هر از گاهی مواضع ایران در سوریه را هدف قرار میدهد که بیشتر به عنوان تظاهر دولت بنیامین نتانیاهو به قدرتنمایی به دلایل داخلی درک میشود تا اینکه به دنبال دستیابی به اهداف معنادار نظامی باشد. نیروهای سوری در یک نوبت (احتمالاً با کمک ایران) به شدت واکنش نشان دادند و پایگاههای نظامی اسرائیل در ارتفاعات را هدف قرار دادند. با این وجود، برای جلوگیری از ایجاد وضعیت عدم توازن و احتمال درگیر شدن جدید ایالات متحده در جنگ سوریه، مقامات نظامی و امنیتی ایران اعلام کردند که ایران در زمان مناسب و مقتضی به این حملات پاسخ خواهد داد. ایران میخواهد عزم خود را در پیروی از اهداف و اصول بازدارنده و دفاعی خود در منطقه نشان دهد.
جبهه سوم مربوط به نیروهای بسیج مردمی عراق موسوم به الحشد الشعبی است که ابتدا توسط فتوای آیتالله سیستانی و سپس به کمک ایران در زمان بحران حملات داعش در سال 2014 تأسیس شد. نقش کلیدی نیروهای بسیج مردمی عراق در شکست داعش به اهمیت سیاسی - اجتماعی این گروه در ساختار قدرت عراق افزوده است و طبعاً به عنوان گامی دیگری در جهت افزایش نقش و نفوذ ایرانیان در منطقه، موجب نگرانی ایالات متحده و متحدانش شده است. تعمیم حملات پهپادی اسرائیل از سوریه به عراق و هدف قرار دادن نیروهای بسیج مردمی و پایگاههای گروههای مرتبط با آن اخیراً ترس از ایجاد جبهه جدید علیه متحد اصلی ایالات متحده را از طریق میدان عراق نشان میدهد. برخی گزارشها حاکی از آن است که نیروهای بسیج مرمی عراق موشکهای بالستیکی در اختیار دارد که قادر به هدف قرار دادن خاک اسرائیل هستند.
نهایتاً، جبهه چهارم مربوط به نیروهای حوثی در یمن است. ناتوانی ائتلاف سعودی و اماراتی در شکست این جنبش، به همراه پیروزیهای میدانی حوثیها در ماههای اخیر، به ویژه در نبرد الحدیده، همراه با هواپیماهای بدون سرنشین و موشکی به پایگاههای نظامی، پالایشگاهها و فرودگاههای خاک سعودی و اماراتی و همچنین اعلامیه حوثیها برای هدف قرار دادن اسرائیل، جبهه جدیدی علیه متحدین ایالات متحده در منطقه گشوده است. تاکنون حوثیها موشکی با برد بیش از 1200 کیلومتر به برخی مناطق داخل عربستان سعودی و امارات شلیک کردهاند. برخی منابع غربی و عربی معتقدند که ایران فناوری لازم برای ساخت این موشکها و هواپیماهای بدون سرنشین را به یمن منتقل کرده و در موازنه قدرت منطقهای بر عمق استراتژیک خود افزوده است.
بنابراین، سیاست فشار حداکثری ترامپ به منظور کاهش قدرت بازدارندگی ایران، نه تنها منجر به پیچیدگی بیشتر مسائل منطقهای شده است، بلکه باعث شده ایران به سمت ارتقاء اصول بازدارندگی خود در محدوده امنیتی وسیعتر در منطقه سوق پیدا کند. برخلاف انتظارات دولت ترامپ، خروج آمریکا از برجام، ایران را وادار به عقب نشینی از مواضع منطقهای خود و به ویژه محدود کردن برنامه موشکی خود نکرده است. در مقابل، این سیاست باعث افزایش احساس عدم امنیت استراتژیک ایران در قبال اهداف و نیتهای منطقهای ایالات متحده شده و ایران را به تکیه بر سیاست بازدارنده دفاعی خود از طریق حضور فعال منطقهای و پیشبرد برنامههای موشکی و هواپیماهای بدون سرنشین خود سوق داده است.
ایران توانست با وجود همه مشکلات اقتصادی خود، با جنگ اقتصادی ترامپ و «به صفر رساندن صادرات نفتی» مقابله و بقای دولت را تضمین کند. در نتیجه، هیچ نشانه قریبالوقوع از فروپاشی ایران از درون به شکلی که ترامپ و متحدان منطقهای او انتظار دارند، وجود ندارد.
سیاست مهار حداقلی و جلوگیری از جنگ ناخواسته
در شرایطی که توپ سیاستهای «فشار حداکثری» و «مقاومت حداکثری» در زمین ایران و ایالات متحده آمریکا در چرخش است، ترکیب جدیدی که به نظر میرسد برای هر دو طرف رضایت بخش است، ظهور میکند؛ گرایش به سیاست «مهار حداقلی» مبتنی بر اجتناب از یک جنگ ناخواسته و کاهش تنش در کوتاه مدت. در این شرایط، عامل «زمان» به شکل دهنده اصلی آینده روابط دو طرف تبدیل شده است. ترامپ در ماه نوامبر 2020، انتخابات ریاست جمهوری را در پیش دارد و به شدت به دنبال جلوگیری از هرگونه سیاست تهاجمی است که میتواند به یک جنگ همه جانبه در منطقه ختم شود؛ [زیرا] چنین چیزی برای انتخاب مجدد او مضر خواهد بود: به ویژه در زمان افزایش شیوع کووید-19 و اعتراضات ضد نژادپرستی در آمریکا و سوء مدیریتهای اخیر وی در زمینه رسیدگی بحرانهای مذکور. در مقابل، ایران توانست با وجود همه مشکلات اقتصادی خود، با جنگ اقتصادی ترامپ و «به صفر رساندن صادرات نفتی» مقابله و بقای دولت را تضمین کند. در نتیجه، هیچ نشانه قریبالوقوع از فروپاشی ایران از درون به شکلی که ترامپ و متحدان منطقهای او انتظار دارند، وجود ندارد.
در چنین شرایطی و با توجه به محدودیتهای استراتژیک ایالات متحده در مدیریت جنگهای قبلی در افغانستان و عراق -به ویژه به دلیل شرایط به وجود آمده پس از جنگ در این کشورها- مفهوم ورود به یک درگیری مستقیم نظامی دیگر در منطقه تقریباً توسط دولت ترامپ کنار گذاشته شده است. در نتیجه، ترامپ به تدریج رویکرد خود را بر روی «سیاست مهار حداقلی» متمرکز کرده تا هزینههای مربوط به مهار نقش و قدرت منطقهای ایران را به حداقل برساند. در مقابل، ایران به رویکرد «نه جنگ و نه مذاکره» متوسل شده است و احساس میکند [این امر] برای حفظ منافع استراتژیک خود –که مهمترین آنها حفظ قدرت بازدارندگی است- ضرورت دارد. ایران با یکپارچه کردن رویکرد خود در سیاست خارجی و همچنین متقاعد کردن جناحهای سیاسی کشور مبنی بر اینکه مذاکره با ایالات متحده در زمان نابرابری سیاسی امری بی فایده است، قصد دارد تسخیرناپذیری و مقاومت خود را در برابر سیاست «فشار حداکثری» ترامپ و متحدان منطقهای وی نشان دهد.
ایران معتقد است که این توانایی را دارد که از طریق ابزار متقارن و نامتقارن –از جمله وسایل نظامی متعارف خود و نیروهای متحد منطقهای خود در خاورمیانه- از خود در برابر ایالات متحده دفاع کند و میتواند در صورت لزوم منافع ایالات متحده را به خطر بیندازد.
سیاست «نه جنگ نه مذاکره» نشان میدهد که ایران آماده مقابله با ایالات متحده در هر شرایطی است. ایران معتقد است که این توانایی را دارد که از طریق ابزار متقارن و نامتقارن –از جمله وسایل نظامی متعارف خود و نیروهای متحد منطقهای خود در خاورمیانه- از خود در برابر ایالات متحده دفاع کند و میتواند در صورت لزوم منافع ایالات متحده را به خطر بیندازد. تصمیم سازان ایرانی توانستهاند با پیوند میان موضوع تحریمهای اقتصادی ایالات متحده به مسئله مهمتر یعنی امنیت ملی و تهدید جدیتر یعنی بی ثباتی و حتی سقوط احتمالی «دولت»، منطق «مقاومت حداکثری» در سیاست ایران را در پیش بگیرند. از دیدگاه ایران این امر سادهتر هم شد؛ زیرا مقصر موج جدید خصومت بین ایران و ایالات متحده بر عهده دولت ترامپ و خروج او از توافق هستهای بین المللی 2015 (برجام) است که با هدف آسیب به منافع ایران صورت گرفت.
ترامپ اخیرا در توئیت خود در مورد ایران پس از تعویض سریع زندانیان، میگوید: «متشکرم ایران. [اما] برای رسیدن به توافق بزرگ تا بعد از انتخابات آمریکا منتظر نمانید. من پیروز خواهم شد. شما اکنون معامله بهتری خواهید داشت». این اظهارات نشان میدهد که رییسجمهور آمریکا چقدر سادهانگارانه میخواهد مسئله روابط یا مذاکرات را صرفاً به مسئله توافق هستهای تنزیل دهد، در حالی که برای طرف ایرانی، این مسئله فراتر از توافق هستهای و مربوط به عدم اعتماد استراتژیک به اهداف و نیات ایالات متحده در منطقه در نظر گرفته میشود. ایران معتقد است که هدف اصلی آمریکا کاهش منابع قدرت «دولت» ایران است. در واقع در چند دهه اخیر، تمرکز سیاست خاورمیانهای ایالات متحده آمریکا این بوده که قدرت منطقهای نوظهور ایران را مهار کند. ایران معتقد است که هم جغرافیای آن و هم مشترکات تاریخی-مذهبی با همسایگان، موقعیت منطقهای ایران را تعیین میکند. این عوامل مستلزم این است که ایران به طور عمده برای حفظ امنیت ملی و رونق اقتصادی خود، با روندهای سیاسی-امنیتی و اقتصادی منطقه ادغام شود.
بدون شک همیشه امکان مذاکره بین ایران و آمریکا وجود دارد. اما با توجه به احساس متقابل فعلی عدم اعتماد استراتژیک، چنین مواجههای در حال حاضر به نتیجه معناداری نخواهد رسید. مذاکرات معنی دار بین ایران و ایالات متحده تنها زمانی به وقوع خواهد پیوست که دو طرف موفق به خروج از اوضاع فعلی شوند و همزمان ایده مذاکره در میان سیاست داخلی دو کشور مورد حمایت قرار گیرد؛ به ویژه از سوی ایران که همیشه نگران از دست دادن زمین به رقیب غیرقابل اعتماد خود است. ایران تنها با تقویت موقعیت منطقهای و وضعیت امنیتی خود قادر خواهد بود تا سرانجام به ایده مذاکرات جامع با ایالات متحده بازگردد. برجام تحت شرایط مشابه مذاکره شد. رییس جمهور ترامپ، با لغو تعهدات ایالات متحده در برجام [اعتماد] جامعه ایران را نیز از دست داد که خالصانه در یک زمان میخواستند دولت آنها با ایالات متحده تعامل برقرار کند و اختلافات استراتژیک موجود در روابط ایالات متحده و ایران را برطرف کند. بنابراین، تلاشهای ترامپ برای تضعیف ایران در ابتدا و سپس آغاز مذاکره با این کشور محکوم به شکست است و تنها تداوم سیاستهای شکستخورده قبلی ایالات متحده در قبال ایران را در پی خواهد داشت.
نهایتاً، ایران دو هدف اصلی منطقهای دارد: اول، تقویت قدرت بازدارندگی خود به منظور پیشگیری از تهدیدهای امنیتی از داخل منطقه و خارج از آن. دوم، متنوع ساختن و استراتژیک کردن ساختار اقتصادی خود با تکیه بر منابع قدرت ملی. یک راه مهم برای دستیابی به این اهداف، توجه به پویایی ادغام منطقهای و روابط حسن همجواری است. سیاست «فشار حداکثری» ترامپ در تلاش است تا مسیر ایران را برای دستیابی به این اهداف مسدود کند. ایران به دنبال کاهش احتمال درگیری با ایالات متحده از طریق تقویت مقیاس قدرت ملی خود در این مقطع بحرانی است. واکنشهای جسورانه ایران نسبت به تهدیدات امنیتی و اقتصادی ادراک شده با هدف پیشگیری تهدیدهای گستردهتر برای بقای «دولت» است. این مسئله دلیل اصلی سیاست «مقاومت حداکثری» ایران است.