آینده ی برجام و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا
حمیدرضا غلامزاده نطنزی
رسیدن به یک توافق بینالمللی در خصوص یک مناقشه، حتی بین دو کشور هم کار دشوار و فرسایندهای است؛ حال آنکه برجام توافقی چند جانبه بوده و باید منافع و مواضع طرفهای مختلف را پاسخ میداد. در واقع بر خلاف نگاه رایج که برجام را مسالهای بین ایران و دیگران میدید، مذاکرات، امری بین بازیگران مختلف، یک به یک و دو به دو و... بود. از ابتدای این قرن مهمترین پروندههای جهانی از جمله مبارزه با تروریسم و انقلابهای غرب آسیا و شمال آفریقا مبتنی بر جنگ و نظامیگری بودهاند. اما مذاکرات هستهای ایران عناصری داشت که این پرونده را به یکی از استنثناییترین پروندههای روابط بینالملل تبدیل میکرد.
یک سوی گفتگوی ایران با قدرت های جهانی برای حل پرونده هسته ای، جمهوری اسلامی ایران بود که به یک قدرت منطقهای تبدیل شده و در غرب آسیا تاثیرگذاری بالایی دارد، مذاکراتی که دورههای قبلی آن با شکست روبرو شده بودند، موضوعی که از حساسیت جهانی برخوردار است و قدرتهای غربی تلویحاً آن را ملک اختصاصی و خط قرمز خود میدانستند. هر یک از کشورهایی که با عنوان قدرتهای جهانی شناخته میشوند، در زمینه مداخلات نظامی اختلاف نظر و تضاد منافع داشتند، اما مذاکرات هستهای فرصت مناسبی برای نقش آفرینی سیاسی و دیپلماتیک و تلاش برای کسب امتیاز در اختیار آنان قرار میداد. مهمتر از همه آنکه این نقش آفرینی فرصت مناسبی برای افزایش قدرت و جایگاه در عرصه سیاست بینالملل بود.
در این میان مساله پرونده هستهای ایران موضوعی بود که برای ایالات متحده از هر دو حیث سیاست خارجی و داخلی حائز اهمیت بود؛ چرا که در دوره قبل از مذاکرات ایران با طرفهای اروپایی، آمریکا حضور نداشت و علیرغم تعامل با مذاکره کنندگان اروپایی، اجازه نداد مذاکرات به نتیجه نهایی برسد. [در گفتگویی که نگارنده با جک استراو، وزیر خارجه پیشین انگلیس اندکی بعد از امضای برجام داشت، او که در زمان مذاکرات سعدآباد حضور داشت تلویحاً این نکته را تأیید کرد که در آن دوره به دلیل مخالفت آمریکا این مذاکرات به نتیجه نهایی نرسید.] بنابراین، به نتیجه رسیدن مذاکرات میتوانست به تأثیر حضور آمریکا در گفتگوها تعبیر شود و برتری آمریکا را نشان دهد، کما اینکه در حوادث بالکان و جنگ بوسنی نیز روند مشابهی طی شد.
هم اوباما به عنوان یک میراث فردی و هم دموکراتها به عنوان موفقیتی برای جلب رأی دوره آتی نیازمند یک موفقیت در سیاست خارجی بودند که برجام این مسیر را برای آنان باز کرد.
از سوی دیگر، باراک اوباما نیز در دوره دوم و در سالهای پایانی دولت به شدت به یک دستاورد سیاست خارجی به عنوان میراث خود نیاز داشت؛ در اتفاقات بیداری اسلامی، آمریکا به شدت ناموفق بود و حتی سفیر آمریکا در لیبی به دست معترضین به مداخلات او کشته شد؛ در سوریه علیرغم تاکیدهای مکرر اوباما علیه بشار اسد، واشنگتن نتوانست نقش موثری در سوریه داشته باشد؛ عراق و افغانستان همچنان بحران جنگهای بیپایان آمریکا بودند و وعده خروج نیروها محقق نشده بود؛ بحران مالی سالهای 2008 تا 2010 جایگاه آمریکا در جهان را تضعیف کرده بود و چین به عنوان یک رقیب جدی در حال ابراز وجود بیشتر بود. بنابراین، هم اوباما به عنوان یک میراث فردی و هم دموکراتها به عنوان موفقیتی برای جلب رأی دوره آتی نیازمند یک موفقیت در سیاست خارجی بودند که برجام این مسیر را برای آنان باز کرد. بدین ترتیب پرونده ایران از هر دو حیث در سیاست آمریکا نقش مهمی دارد و از آنجایی که عرصه رقابت دو کشور در منطقه غرب آسیا تعریف شده است، فارغ از اینکه کدام حزب در آمریکا قدرت را در کاخ سفید یا کنگره در دست داشته باشد، مساله ایران جزو مسائل اصلی سیاست خارجی آمریکا به شمار میآید.
معمولاً پروندههای سیاست خارجی آمریکا از ثبات نسبی برخوردار بودهاند و با تغییر حزب حاکم بر دولت، تغییرات کلی در آن حاصل نمیشود. اما مساله برجام و ایران در دوران ترامپ با تغییرات بنیادینی همراه بوده است
همین روند باعث شد با پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات 2016، مخالفت با برجام به عنوان میراث اوباما از مهمترین دستور کارهای ترامپ در سیاست خارجی تعیین شود. البته باید توجه داشت که معمولاً پروندههای سیاست خارجی آمریکا از ثبات نسبی برخوردار بودهاند و با تغییر حزب حاکم بر دولت، تغییرات کلی در آن حاصل نمیشود. اما مساله برجام و ایران در دوران ترامپ با تغییرات بنیادینی همراه بوده است که لزوماً همگی آنها به ویژگیهای شخصی یا رویکردی ترامپ مربوط نمیشود و ناشی از روند چهل ساله این پرونده است. روند کلی رفتار آمریکا در قبال ایران بازدارندگی و مهار قدرت ایران از طریق تحریم بوده و هدف از افزایش تحریمها و فشارها کشاندن ایران به پای میز مذاکره و ایجاد تغییر تدریجی در رفتار جمهوری اسلامی ایران بوده است. دیوید سیلوان و استفان ماجسکی در کتاب «چشم انداز سیاست خارجی آمریکا» در سال 2009 تلاش دیپلماسی این کشور برای ایجاد تغییر رفتار را اینگونه تشریح میکنند که کشوری که دشمن آمریکا لحاظ میشود، با اعمال فشار پای میز مذاکره کشانده میشود و سپس با موفقیت این گام، فشارهای آتی افزایش مییابد تا مذاکرات جدید صورت پذیرد و کشور هدف آنقدر عقب نشینی کند تا «تغییر رفتار» ایجاد شود. نویسندگان کتاب که از دیپلماتهای سابق آمریکایی هستند، فرایند تغییر رفتار از نگاه آمریکا را تا جایی میدانند که «ساختار سیاسی کشور مورد نظر تغییر نماید.» لذا این برداشت دور از واقعیت نیست که هدف غایی هر دو حزب، تغییر رژیم در ایران است و صرفاً در تاکتیکها با هم تفاوت دارند.
آنچه مشخص است متوقف شدن پروندههای کره شمالی و ونزوئلا باعث شده پرونده ایران در کنار پرونده رقبایی مانند روسیه و چین در صدر مسائل سیاست خارجی باشد و لاجرم در رقابتهای انتخاباتی مورد توجه قرار گیرد.
با توجه به روند تحریمها و کنشهای آمریکا در قبال ایران، دولت ترامپ با گزینههای مختصری برای تعامل با ایران روبرو بود. بنابراین یا باید میراثخوار اوباما میشد و سیاست خود را در قالب برجام پایهریزی میکرد؛ یا باید برای رسیدن به هدف غایی شکست جمهوری اسلامی و تغییر رژیم تلاش میکرد. بدین ترتیب برای ترامپ خروج از برجام را امضا کرد تا از زیر سایه دموکراتها رهایی یابد و در عین حال فشار حداکثری را به عنوان راهبرد اساسی خود لحاظ کرد تا فشار را به نهایت ممکن برساند و ایران را به زانو درآورد. تغییر ناگهانی و علنی دونالد ترامپ در این رویکرد ابزاری برای ابراز مخالفت حزبی به رقبای او در حزب دموکرات میداد؛ اگر چه چهرههای مختلفی از دو حزب نسبت به کلیت اعمال فشار به ایران مخالفتی نداشته و گاه حتی تأیید نیز کردهاند. اما آنچه مشخص است متوقف شدن پروندههای کره شمالی و ونزوئلا باعث شده پرونده ایران در کنار پرونده رقبایی مانند روسیه و چین در صدر مسائل سیاست خارجی باشد و لاجرم در رقابتهای انتخاباتی مورد توجه قرار گیرد.
کما اینکه افرادی مانند جان کری، وندی شرمن، ریچارد نفیو و دیگران بارها اشاره داشتهاند که آینده برجام مبتنی بر مذاکرات جدید در خصوص موضوعات دیگر و محدود کردن ایران بوده است.
از این روست که چه در رقابتهای درون حزبی دموکراتها و چه در رقابت بین بایدن و ترامپ مساله برجام از مهمترین سؤالات سیاست خارجی بوده و اکنون نیز در انتخابات پیش رو، نامزدها و کنشگران سیاسی هر دو حزب بیش از پیش درباره ایران و پرونده هستهای و توافق برجام سخن خواهند گفت. اما باید توجه داشت که این مجادلات از حیث سیاست داخلی است و از لحاظ سیاست خارجی در هدفگذاری هر دو حزب تفاوت زیادی وجود ندارد. کما اینکه افرادی مانند جان کری، وندی شرمن، ریچارد نفیو و دیگران بارها اشاره داشتهاند که آینده برجام مبتنی بر مذاکرات جدید در خصوص موضوعات دیگر و محدود کردن ایران بوده است. شاهدی دیگر بر این مساله، ترور سردار سلیمانی است که با انتقاد جدی دموکراتها روبرو شد، اما آنچه آنها به آن انتقاد داشتند اصل اقدام به ترور یا حتی شرایط ناجوانمردانه ترور سردار شهید نبود. بلکه تمامی منتقدان تاکید داشتند که ترور فرمانده نیروی قدس اقدامی درست بوده، اما زمان و شرایط راهبردی اجرای آن مناسب نبوده و امنیت و منافع آمریکا را در خطر انداخته است. همانطور که مشخص است تأثیر این ترور در رابطه با سیاست آمریکا در خصوص ایران مورد بحث نیست.
ترامپ نیز رویکرد فشار مستقیم تحریم را تا سر حد اعلای خود اتخاذ کرد و آن هم نتوانست به نتیجه مورد نظر واشنگتن منجر شود.
اما آنچه از اینک پیشرو است سرنوشت نهایت ممکن دو رویکرد در سیاست آمریکا در خصوص ایران است. دوران اوباما یک تقابل دیپلماتیک و راه حل سیاسی برای کنترل ایران اتخاذ شد که به نهایت خود یعنی موفقیت در امضای برجام رسید، اما نتوانست پایدار بماند و به شکست انجامید. از سوی دیگر، ترامپ نیز رویکرد فشار مستقیم تحریم را تا سر حد اعلای خود اتخاذ کرد و آن هم نتوانست به نتیجه مورد نظر واشنگتن منجر شود. در نتیجه فارغ از اینکه چه کسی در دولت آینده سکان کاخ سفید را در دست بگیرد، سه راه بیشتر پیش روی خود ندارد: خارج کردن ایران از برنامه اصلی سیاست خارجی، توسل به گزینه نظامی و جنگ علیه ایران، و بازسازی یکی از دو رویکرد قبلی برای بازنمایی همان رویکردها به عنوان یک راه حل جدید. در این میان گزینه نظامی جنگ بهترین گزینه مطلوب متحدان اصلی کنونی آمریکا از جمله رژیم صهیونیستی و اعراب و معدود جنگ طلبان سیاست خارجی آمریکا است؛ اما تجارب اخیر تعارض بین دو کشور در خصوص پهپاد، نفتکشها و عین الاسد این امر را بسیار دشوار کرده و علاوه بر هزینه اقتصادی، هزینه سیاسی بسیار بالایی برای آمریکا دارد که با توجه به شرایط کنونی این کشور در خصوص کرونا و شکافهای هویتی، اجتماعی و اقتصادی داخلی به نظر نمیرسد زمینه ورود به چنین عرصهای مهیا باشد.
در صورتی که ترامپ در دولت بماند، امکان پافشاری بر تحریم و فشار حداکثری را نخواهد داشت، چرا که هم اکنون هم این فرایند شکست خورده و صرفاً در آینده این شکست علنیتر خواهد شد.
خروج ایران از دستور کار سیاست خارجی نیز به خودی خود اتفاق نمیافتد و مستلزم دو امر است: تلاش ایران برای خارج کردن مساله خود از دستور کار، و پیدا شدن جایگزینی که اجازه گذار واشنگتن از ایران به پرونده جدیدی را بدهد. اما محتملترین و امکانپذیرترین گزینه بازسازی و بازنمایی یکی از دو رویکرد قبلی در کاخ سفید است. در صورتی که ترامپ در دولت بماند، امکان پافشاری بر تحریم و فشار حداکثری را نخواهد داشت، چرا که هم اکنون هم این فرایند شکست خورده و صرفاً در آینده این شکست علنیتر خواهد شد. بنابر این، ترامپ به سمت مذاکره مجدد و اتکا به سناریوی کنترل و تغییر رفتار تدریجی از طریق مذاکره گام برخواهد داشت.
در مجموع مساله ایران در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نه یک پرونده سیاست خارجی در روابط دو کشور بلکه یک پرونده سیاست داخلی با مصرف رقابت حزبی در داخل کشور خواهد بود.
اما در صورت روی کار آمدن بایدن، طبیعتاً گرایش به گزینه مذاکره که میراث دموکراتها بوده در اولویت خواهد بود؛ اما علیرغم اینکه برجام امتیازات عملی چندانی به ایران نداده بود، در دور جدید مذاکرات احتمالی بایدن امکان دادن همان امتیازات را هم نخواهد داشت؛ چرا که با مخالفت جدی و حساسیت بالای جمهوریخواهان روبرو خواهد بود و از طریق کنگره سعی خواهند کرد موفقیت دموکراتها را محدود کرده و برای خود در توافق احتمالی شریک کنند.
در مجموع مساله ایران در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نه یک پرونده سیاست خارجی در روابط دو کشور بلکه یک پرونده سیاست داخلی با مصرف رقابت حزبی در داخل کشور خواهد بود. قابل توجه آن است که همین امر تا حدودی در ایران نیز صادق است و برخی فعالان و رویکردهای سیاسی تلاش دارند جلوه متفاوتی از بایدن نشان دهند و القا کنند که در صورت پیروزی دموکراتها باب مذاکره و بازگشت به برجام مجدداً گشوده خواهد شد؛ و برای رسیدن به این مقصد بهترین گزینه برای ریاست جمهوری 1400 ایران، نامزد نزدیک به گرایش فکری دولتی است که برجام را امضا کرده است.