جریان شناسی سازش ابوظبی با تل آویو!

در روزهای اخیر، شتاب مثلث ابوظبی، تل آویو و واشنگتن برای پیشبرد برنامه سازش عربی عبری معادلات منطقه را به طور جدی تحت تأثیر قرار داده است. سفر دو هیئت اسرائیلی به ابوظبی، نشست اتحادیه عرب و مخالفت آنها با قطعنامه پیشنهادی فلسطین که اقدام ابوظبی را محکوم میکرد و بالاخره اعلام سفر قریب الوقوع هیئت دیپلماتیک اماراتی به ریاست «عبدالله بن زاید» به سرزمینهای اشغالی، نشان میدهد موضوع روابط میان امارات و رژیم اشغالگر قدس را باید در سطح موازنههای منطقهای تحلیل کرد که بسیاری از معادلات سیاسی و امنیتی خاورمیانه را تحت الشعاع قرار میدهد.
در این میان، بازخوانی «سیر تاریخی «مسأله فلسطین» و «روابط با اسرائیل» در امارات» از اهمیت به سزایی برخوردار است؛ زیرا میتواند تا حد زیادی به ما در زمینه «جریانشناسی مواضع داخلی سران امارات در قبال سازش با اسرائیل» کمک کند. در این راستا به نظر میرسد ما با سه جریان کلی در امارات مواجه باشیم که در این سلسله مقالات به تبیین آن میپردازیم. پیش از تشریح بحث، ضروری است این نکته یادآوری گردد که در امارات، فضای پویای سیاسی به معنای تضارب آراء و گردش قدرت در میان نخبگان و احزاب سیاسی نداریم و توزیع قدرت صرفاً در قالب خاندانهای سلطنتی است. به همین جهت، تمرکز ما نیز در این سلسله مقالات، صرفاً بر الیگارشی قدرت یا الیت قدرت است و تبعا اپوزیسیون خارجنشین – که به شدت علیه سازش موضع گرفتهاند – در چهارچوب بحث ما نمیگنجند.
1.پیشینه آرمان فلسطین در سرزمینهای امارتهای هفتگانه
دولت امارات متحده عربی، نتیجه اتحاد هفت امارت یا امیرنشین عربی موسوم به «امارتهای متصالحه» میباشد که در سال ۱۹۷۱ و بعد از سه سال مذاکره، به دنبال خروج انگلستان دولت اتحادیه را تأسیس کردند که امروزه «امارات» خوانده میشود. در میان این اماراتهای هفتگانه، «شارجه» امارتی است که در آن هویتگرایی عربی سابقه بیشتر و قدیمیتری دارد و حکام آن اهتمام بیشتری نسبت به مسأله فلسطین داشتهاند. برابر اسناد موجود، در سال ۱۹۳۷ – یعنی یازده سال پیش از تأسیس دولت رسمی اسرائیل و در اوج دوران رقابت عربی یهودی در سرزمین فلسطین – حاکم وقت شارجه (شیخ سلطان بن صقر القاسمی) صندوقی برای کمک به «قیام ملت فلسطین» تشکیل داده و ۸۰۰ روپیه (پول رایج آن زمان در امارات) برای فلسطین ارسال کرده است.
روزنامه مصری الشباب در سال ۱۹۳۷ خبر داد حاکم شارجه ۸۰۰ روپیه برای کمک به قیام ملت فلسطین ارسال کرده است.
در دهه پنجاه میلادی، مسأله فلسطین به دو علت در امارتهای هفتگانه بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. این دو مسأله عبارتند از:
- موج آوارگان جنگ ۱۹۴۸ و سرازیر شدن فلسطینیها به حوزه خلیج فارس:
در آن زمان هنوز شیخنشینهای عربی حاشیه خلیج فارس فاقد دانشگاه بوده و تعداد مدارس نیز بسیار محدود بود؛ اما در این مقطع، مدارس مدرن در امارتهای مختلف به ویژه سه امارت بزرگتر (ابوظبی، دبی و شارجه) در کنار «قطر» و «بحرین» افزایش مییابد.
پیش از این تعداد مدارس در هر یک از امارتهای ابوظبی، دبی، شارجه و قطر به تعداد انگشتان دو دست نمیرسید و عمده مدرسین - به غیر از مدرسه انگلیسیها در ابوظبی - از عراق، شرق عربستان یا کویت به این منطقه میآمدند؛ اما حالا با افزایش شمار مدارس، باید به صورت جدی معلمین عربزبان از کشورهای دیگر جذب میشدند. جالب است که در این دوره، معلمهای فلسطینی – عمدتاً از طریق کویت – به صورت گسترده به امارتهای پیشگفته میآیند و در شمار پیشگامان آموزش و پرورش نسلی قرار میگیرند که کمتر از ۲۰ سال بعد کشور امارات را تأسیس کردند. به عنوان نمونه میتوان از «قاسم البورینی» یاد کرد که مشهورترین معلم شارجه در نیمه دوم دهه پنجاه به حساب میآید.
فراتر از آن نخبگان فلسطینی – و بعضاً اردنی فلسطینی – به نسل نخست نخبگان شیخنشینها در حوزههای حقوقی و قضائی تبدیل میشوند. در همین زمینه قابل ذکر است که پیشنویس قانون تأسیس دولت امارات را یک فلسطینی (عدی البیطار) نوشته است. این نکته نشان میدهد حتی در مرحله تأسیس دولت امارات نیز نخبگان فلسطینی، بازیگران اصلی و کارشناسان تکنوکرات برای برساختن نهادهای مربوط به دولت مدرن بودهاند.
به این ترتیب در دو حوزه «امور حقوقی و تأسیس سازمانهای مدرن دولتی» و «آموزش و پرورش و تأسیس مدارس مدرن»، فلسطینیها و اردنی فلسطینیها به سرآمدان و موتور کارشناسی شیخنشینهای حاشیه خلیج فارس بدل شده و به این ترتیب در جامعهای که به سرعت از عصر بدوی بادیهنشینی به سمت عصر جدید و مدرن حرکت میکرد، از حیث فرهنگی تأثیر مهمی از خود بجا گذاشتند. هنوز هم این تأثیر را به وضوح میتوان در نسل قدیم (متولدین دهه پنجاه میلادی به قبل) این جوامع مشاهده کرد.
- «تحولات مصر» و «سرکوب شدید اخوان المسلمین توسط جمال عبدالناصر»:
در فوریه ۱۹۵۴، جمال عبدالناصر طی یک کودتای سفید، «محمد نجیب» را برکنار به حصر خانگی فرستاد. «جنبش اخوان المسلمین» در حمایت از نجیب و مخالفت با ناصر تظاهرات کرد و وارد رویارویی علنی و خیابانی با جمال عبدالناصر شد. تنش میان طرفین به صورت تصاعدی افزایش مییافت تا اینکه ۲۶ اکتبر ناصر در حال سخنرانی در شهر اسکندریه توسط یکی از اعضای اخوان به نام «محمود عبداللطیف» ترور شد.
جمال عبدالناصر از این ترور جان سالم بدر برد؛ اما به این نکته پی برد که تا وقتی اخوان را به طور کامل سرکوب نکند، نمیتواند پایههای قدرت را نزد خود تثبیت کند. به همین جهت از نوامبر ۱۹۵۴، سرکوب گسترده و سرتاسری اخوان در دستور کار جمال عبدالناصر قرار گرفت که نتیجه آن، فرار و آوارگی اعضای اخوان المسلمین در ردهها و سطوح مختلف بود.
در این میان، شیخنشینهای حاشیه خلیج فارس یکی از مقصدهای اخوانیهای فراری بود و بسیاری از آنان به «قطر»، «دبی» و «رأس الخیمه» پناه آوردند. همزمان با این تحولات، موج نیرومندی از ایدئولوژی ناصری با عنوان «مبارزه با امپریالیسم» در حوزه خلیج فارس رواج یافت که حتی به شبهکودتای انگلستان و تغییر حاکمان «شارجه» (۱۹۶۵) و «ابوظبی» (۱۹۶۶) کشیده شد که شرح آن در این مقال نمیگنجد!
در هر صورت، چه اسلامگرایی اخوانی و چه عربگرایی ناصری، اهتمام زیادی به مسأله فلسطین داشتند و به همین جهت از نیمه دوم دهه پنجاه و اوائل دهه شصت میلادی، بحث «آرمان فلسطین» و «اشغال بیت المقدس» به عنوان مسئله مهم در رسانههای تازه تأسیس اماراتی مطرح میشود.
تصویری از کنفرانس تحریم اسرائیل در دولتهای عربی که در سال ۱۹۵۸ به ابتکار کویت برگزار شد/ این کنفرانس سه سال پیش از استقلال کویت برگزار شد و نشان دهنده موضع محکم حاکم وقت کویت است. پرچمهای حاشیه میز از نکات جالب توجه این عکس است؛ زیرا بسیاری از پرچمها به دوران پیش از استقلال تعلق دارد و به تاریخ پیوستهاند.
در سال ۱۹۵۸، کویت مبتکر تشکیل کنفرانس «تحریم اسرائیل در کشورهای عربی» بود. در این نشست، نمایندگان سه امارت «ابوظبی»، «دبی» و «شارجه» علیرغم اخطار صریح انگلستان حضور داشتند. نکته مهم اینجاست که در سال ۱۹۵۸ هنوز کویت و امارتهای متصالحه حاشیه جنوبی خلیج فارس تحت قیمومیت انگلستان بودند؛ اما حکام این امارتها با تمرد در برابر خواسته لندن، مسئله فلسطین را یک مسئله «هویتی» و «حیثیتی» میدانستند و رسماً تحریم «اسرائیل» را آغاز کردند.
در پایان این بخش، بازخوانی سیره حاکمان شارجه به عنوان امارت پیشگام در مبارزه با صهیونیسم و حمایت از آرمان فلسطین خالی از لطف نیست. شیخ صقر بن سلطان بن صقر القاسمی (شیخ صقر چهارم) که طی سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۵ بر شارجه حکومت میکرد، از هواداران سرسخت «جمال عبدالناصر» بود و نخستین حاکم ایدئولوژیک در امارتهای جنوبی خلیج فارس محسوب میشود. او استراتژی اصلی حکومت خود را بر حوزه فرهنگ قرار داد. هیئت ویژه اتحادیه عرب به شارجه آمد و دانشگاه با الگوگیری از قاهره در شارجه تأسیس گردید. علاوه بر آن مجالس شب شعر، مرکز فرهنگی، روزنامهها و... رونق گرفتند که همگی مشوق و مروج اندیشه عربگرایی بودند. او یه این موارد بسنده نکرد و در سالهای آخر حکومت خود، رسماً «مبارزه با امپریالیسم انگلستان» را با الگوگیری از ناصر در دستور کار قرار داد که حتی در سال ۱۹۶۴ باعث بازداشت بسیاری از شیوخ قواسم و تبعید شیخ صقر چهارم به بحرین شد! ماجرایی که چند ماه بعد با وساطت دبی پایان یافت. سماجت شیخ صقر چهارم در این مسیر اعلان فعالیت «جبهه آزادیبخش ملی» برای بیرون راندن استعمار از سرزمینهای جنوب خلیج [فارس] نهایتاً باعث کودتای انگلستان و کنار زدن وی در خلال سفر به قاهره در سال ۱۹۶۵ شد. شیخ صقر چهارم در راستای ترویج و تبلیغ اندیشه ناصری، اهتمام قابل توجهی نسبت به مسأله فلسطین داشت و هنوز هم قصاید و اشعار ضد اسرائیلی وی از شهرت و رواج بالایی برخوردار است.
نفر دوم در این زمینه، «شیخ سلطان بن محمد القاسمی» حاکم کنونی شارجه میباشد که در سال ۱۹۷۲ به قدرت رسید. شیخ سلطان در کتاب «سرد الذات» که فرازهای مهم زندگی خود را بازگو کرده، خاطره جالبی را از سال ۱۹۵۹ و بازگشت خود به شارجه نقل میکند. در ابتدای ماه سپتامبر ۱۹۵۹، دفتر رسمی اسرائیل در تهران افتتاح میشود. در روز ۵ سپتامبر، شیخ سلطان تظاهرات در شهر شارجه را در محکومیت این رخداد رهبری میکند. جالب است که تظاهرات باعث ورود معترضان به فرودگاه و حتی هواپیمایی میشود که قرار بود به سمت تهران پرواز کند! آنها در هواپیما، حتی با یکی از نظامیان ایرانی مواجه میشوند که شیخ سلطان، وی را «سرلشکر رحمانی» میخواند! او در کتاب خود چند بار از این نظامی به عنوان «نماینده حکومت ایران» یاد کرده است.
این موارد نشان میدهد اهتمام نسبت به آرمان فلسطین و آزادی قدس شریف، در شیخنشینهای موسوم به «امارتهای متصالحه» سابقه بیشتری در مقایسه با تاریخ دولت امارات دارد! دولت امارات در سال ۱۹۷۱ تأسیس شد؛ اما سابقه حمایت از آرمان فلسطین به سال ۱۹۳۷ برمیگردد و دست کم از میانه دهه پنجاه میلادی در امارتهای بزرگتر به یکی از مؤلفههای پررنگ فرهنگ عمومی تبدیل شده بود!
در قسمت بعدی این یادداشت، به واکاوی مسأله فلسطین بعد از تأسیس دولت امارات میپردازیم تا در ادامه بتوانیم نخستین جناح یا جریان را معرفی کنیم؛ جریانی که نسبت به مواضع و نگرش مؤسسان امارات، پایبندی بیشتری دارد و در فضای داخلی این کشور یه جریان سنتی یا محافظهکار مشهور است.
علیرضا مجیدی