فراز و نشیب مذاکره مقاومت با استکبار جهانی!
باید توجه شود که مسئله ایران و ایالات متحده صرفا مهارت مذاکره و رویه های گفتمانی نیست بلکه تعامل بر طبق نظریه رویه ها تعامل در حوزه موضوعی خاص است. رویه های مختلف در کانتکس ها و تعاملات مختلف با عنایت به دانش و فهم پیشینی از روابط دو بازیگر به نتایج متفاوتی منتج خواهد شد.
تحلیل و بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تحت تاثیر نظیریه های گوناگون و بعضا متعارضی قرار دارد. در بررسی این موضوع، تلاش شده است تا از مفهوم رویه ها در تعامل با نظریه ساختار – کارگزار در تحلیل رفتار سیاست خارجی ایران و ایالات متحده استفاده شود. نظریه رویه ها یک چارچوب منحصر به فرد نیست. بلکه شامل طیف گسترده ای از رویکردهای مختلف است که هدف از آن عبور از دوگانگی هایی همچون ماده و معنا و یا ساختار و کارگزار است. منظور از مفهوم رویه ها در واقع یک عملکرد در یک فرایند خاص است که با جریان تاریخ همراه است. رویه ها معمولا الگوسازی می شوند و به رفتارهایی مشابه با معانی منظم منتج می شوند. به بیانی دیگر رویه ها جهان استدلالی و مادی را در کنار هم قرار می دهد و علاوه بر ابجاد ابعاد عینی یا تجربی به ابعاد ذهنی هم توجه می کند.
از نظر ونت در برابر برداشت های یک جانبه کارگزار محور و ساختار محور، برداشت ساخت یابی قرار می گیرد که اولویت را به یکی از این دو نمی دهد، بلکه به قوام بخشی متقابل ساختار و کارگزار توجه دارد. در این فرایند نهادگرایان لیبرال بر این باور بودند که از طریق بازسازی و تثبیت قواعد، رویهها و نهادها میتوان به تعادل منطقهای و بین المللی نیز دست یافت. این گفتمان حاکم در سیاست خارجی دهه نود ایالات متحده آمریکا محسوب می شود. بر این اساس سیاست خارجی در جو همکاری و رقابت به همراه گسترش بالقوه مشارکت اقتصادی کشورهای مؤثر در سیاست بین الملل ارتقاء پیدا می کند و از این طریق است که شرایط کلی و عمومی برای تحقق چند جانبهگرایی در سیاست خارجی آمریکا شکل میگیرد.
از سوی دیگر رویکرد متمایل به کارگزار محوری، گفتمان نظری غالب حاکم بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است که در سال های آغازین پس از انقلاب پایه ریزی شد. در واقع به نظر می رسد ایدئولوژی به عنوان مهمترین ویژگی کارگزاری ایران در مقابل ساختار نظام بین الملل است. به علت ماهیت و هویت و ایدئولوژی متفاوت و جهت گیری بعضا مستقل ایران، نظام بین الملل محافظه کار محدودیت های ساختاری شدیدی را به این کشور برای جلوگیری از کنش منطقه ای و بین المللی وضع می کند. بسیاری از اندیشمندان و نظریه پردازان راه برون رفت از فضای تاریک میان این دو بازیگر را در نحوه تعاملات آنها بررسی می کنند. در طول تعامل انتظار این است که یک سری رویه های خاص با اهداف خاص به شکل گیری یک دانش مشترک جدید منتج شود و در نهایت بازیگران به فهم مشترکی از یک بازی برسند. بدین معنا که شما بفهمید طرف مقابل چه می خواهد و همین طور طرف مقابل بفهمد که شما چه می خواهید. البته باید به این نکته توجه داشت که نتیجه و یا برآیند این بازی الزاما مثبت نخواهد بود ولیکن موجب خواهد شد که سوء برداشت ها تقلیل یابد و فهم از خواسته ها برای بازیگران شفاف تر شود.
باید توجه شود که مسئله ایران و ایالات متحده صرفا مهارت مذاکره و رویه های گفتمانی نیست بلکه تعامل بر طبق نظریه رویه ها تعامل در حوزه موضوعی خاص است. رویه های مختلف در کانتکس ها و تعاملات مختلف با عنایت به دانش و فهم پیشینی از روابط دو بازیگر به نتایج متفاوتی منتج خواهد شد.
بازیگرانی که در تعاملاتشان ساختارها شکل می گیرد معمولا قدرت های بزرگ هستند اما این موضوع بدین معنا نیست که قابل تعمیم نخواهد بود. عقلانیت مشترک و مسئله یادگیری و فهم متقابل بازیگران از یکدیگر این فرایند را تسهیل می کند. به نظر می رسد ظرفیت و بستر ایجاد تعاملات و رویه های بدیع در روابط میان ایران و ایالات متحده وجود دارد. به طور مثال در مسئله هسته ای، موضوع صلح خاورمیانه و یا مسئله بازدارندگی. اما پاشنه آشیل آنجاست که معمولا تعاملی منسجم صورت نمی پذیرد که به رویه ای گفتمانی و یا غیر گفتمانی تبدیل شود و به همین سبب ساختاری نیز شکل نمی گیرد. به طور مثال در موضوع برنامه هسته ای، جمهوری اسلامی ایران همواره مدعی صلح آمیز بودن و عدم اشاعه سلاح های کشتار جمعی بوده است. ولیکن چون سایر قدرت های بزرگ و به خصوص ایالات متحده بر اساس فهم خود و پیشینه و همچنین نقش و هویت ایران این موضوع را تفسیر می کنند، در نتیجه به رویه منتج نمی شود و به تعبیر پیر بوردیو عاملیت جمعی که به ساختار منتهی شود شکل نمی گیرد.
اخیرا مقامات دو کشور بیان کرده اند که در نحوه برخورد نیروهای نظامی دو کشور در خلیج فارس به تعامل و الگویی احترام آمیز دست یافته اند. البته باید متذکر شد که تاثیرات محیط منطقه ای و تهدیدات سایر بازیگران بر تعامل میان کارگزار و ساختار تاثیر می گذارد و این دیالوگ ذیل سایر متغیرهای مادی و معنوی آن طور که باید شکل نمی گیرد، به علاوه حمایت و یا عدم حمایت سایر بازیگران در برخی موضوعات، تعامل را دستخوش تغییر می کند و بعضا کانتکس را تغییر می دهد. همچنین آنچه تحت عنوان سیاست تشویق و تنبیه از سوی بازیگران اعمال می شود نیز بخشی از مفهوم نظریه رویه تحت تاثیر قرار می دهد.
به نظر می رسد تعاملات و رویه های موفقی که سایر کشورهای منطقه به خصوص عربستان سعودی – امارات و اسرائیل با ایالات متحده برقرار کرده اند به دلیل ایجاد لابی های قدرتمند و تاثیر در ساختار تصمیم گیری و حاکمیت ایالات متحده است و در نهایت به الگوی سیاست خارجی قابل فهم با قابلیت پیش بینی برای طرفین رسیده اند که جمهوری اسلامی ایران به نسبت توفیق چندانی در این خصوص نداشته است.
نتیجه آن که اگر تعاملی به رویه مشترک در روابط ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران تبدیل نشود، رویه صرفا در سطح کارگزار باقی خواهد ماند. به همین دلیل ایران و امریکا رویه های مستقل از هم خواهند داشت و نتیجتا ایران و ایالات متحده وارد رویه ای نمی شوند که به یک ساختاری از رویه ها تبدیل شود. بعد ساختاری کمک شایانی به رفع سوء تفاهم و فهم مشترک می کند تا بتوانند وارد یک بازی مشترک شوند. بنابراین در بسیاری از موضوعات خاص از جمله یک حوزه خاص سیاسی – امنیتی –اقتصادی و یا منطقه ای می توان رویه ایجاد کرد. از طرفی انتظار تعامل استراتژیک در تمامی ابعاد به نظر دور از ذهن می رسد.
همچنان می توان ذیل الگوهای دوستی و دشمنی دو بازیگر، به تفسیرها و دانش و عقلانیت مشترکی رسید به طوری که کارگزار و ساختار و همچنین ماده و معنا در یک محیط دیالیکتیک به هم گره می خورند و باید آنها را در یک قالب ببینیم. در واقع اگر تمرکز روی سیاست رویه قرار گیرد، بسیاری از دوگانگی ها را می توان حل و فصل کرد.