هراس بن سلمان از عادی سازی روابط با اسرائیل
بعید نیست محمد بن سلمان بعد از پیوستن اکثر کشورهای عربی به روند عادی سازی، با ادعا و هدف مدیریت این جریان، معاهدهٔ صلح را امضا کند. اگر چنین نگاهی را غالب بدانیم، تغییر موضع عربستان در قبال قطر هم پیشزمینهای برای دعوت و الحاق این کشور به عادیسازی خواهد بود.
پیوستن عربستان سعودی به روند عادیسازی روابط عربی با اسرائیل، دیر یا زود به تحقق خواهد پیوست. چرا که این کشور، سایر کشورهای عربی را به نوعی نمایندگی میکند و مهمتر اینکه در عادیسازی نقش یک کاتالیزور سیاسی را ایفا کرد. اکنون شاید سوال مهم این باشد که چرا این کشور ابتدا خود آغازگر این روند نشد؟
با وجود آن که دلایل مهمی – نظیر روی کارآمدن دولت بایدن و سود همکاریهای اقتصادی – برای اشتیاق عربستان نسبت به عادیسازی وجود دارد؛ اما باید دلیل این صبر و تأخیر را «مسئله فلسطین» بدانیم. مسئلهای که نه ماهیتاً، بلکه برای موقعیت فعلی در منطقه و آیندهٔ عربستان سعودی در جهان اسلام حائز اهمیت است.
از زمان روی کار آمدن دولت دموکرات بایدن در ایالات متحده تا به حال، برخیها از امکان تیره شدن روابط ریاض – واشنگتن گفتهاند. باوجود اینکه منافع همکاری حکومت عربستان سعودی با هر دولتی از آمریکا وجود دارد، نمی توان به طور قاطع از روابط تیره بین این دو سخن گفت. به هر حال حمایت و تقویت اسرائیل مورد توجه تمام دولتهای آمریکایی بوده است؛ شاید تنها در میزان این حمایتها اختلافی وجود داشته باشد. بر این اساس عادیسازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل حتی اکنون بعد از دولت ترامپ هم پیشامدی مطلوب و موثر برای جلبنظر دولت بایدن ارزیابی خواهد شد.
میتوان گفت برای کشورهای حوزهٔ خلیج فارس همکاریهای اقتصادی، بعد از همکاریهای اطلاعاتی جذابترین حوزه برای گسترش روابط عربی با اسرائیل هستند. کارشناسان و ناظران عربی در تعبیری جالب، روابط اقتصادی کشورهای عربی با اسرائیل را به کوه یخی تشبیه میکنند که اتفاقاً قسمت پنهان آن متعلق به کشورهای عربی است. در حالی که ما شاهد توسعهٔ روزافزون تبادلات اقتصادی و حتی فرهنگی و گردشگری بین کشورهای امضاکنندهٔ پیمان صلح با اسرائیل هستیم، منطقی نیست عربستان را –به عنوان بزرگترین اقتصاد خلیجفارس – از این روند و سودهای حاصل از آن جدا تلقی کنیم.
همانقدر که این دو عامل – برخورداری از حمایت دولت بایدن و منافع اقتصادی عادیسازی – محمد بن سلمان را برای معاهدهٔ صلح با اسرائیل ترغیب میکنند، مسئله فلسطین یک عامل بازدارنده محسوب میشود. احتمالاً عربستان اول از همه موضع خود در قبال فلسطین را نسبت به مواضع ایران خواهد سنجید؛ رقیبی که فلسطین را به مثابه مهمترین مسئله جهان اسلام، در متن گفتمان خود جای داده است. طبق این دیدگاه پیوستن حکومت سعودی به معاهدات صلح بدون هیچ حق و شرطی که متضمن منافع فلسطینیها باشد، آنها را در مناسبات جهان اسلام تضعیف و نسبت به ایران عقب خواهند انداخت. وزن و اهمیت این نوع نگاه زمانی بهتر درک میشود که تلاشهای عربستان سعودی را اولاً با هدف زعامت عربی و ثانیاً برای کسب جایگاه رهبری جهان اسلام مورد ارزیابی قرار دهیم.
بعید نیست محمد بن سلمان بعد از پیوستن اکثر کشورهای عربی به روند عادی سازی، با ادعا و هدف مدیریت این جریان، معاهدهٔ صلح را امضا کند. اگر چنین نگاهی را غالب بدانیم، تغییر موضع عربستان در قبال قطر هم پیشزمینهای برای دعوت و الحاق این کشور به عادیسازی خواهد بود. البته برخیها اعتقاد دارند که بن سلمان نسبت به گرفتن اختیار سرپرستی قدس تمایل دارد؛ در واقع این را شرط عادی سازی عربستان میدانند. اما نگرانیها از این است که چنانچه عربستان در قبال این امتیاز به روند عادیسازی بپیوندد، وحدت عربی یک بار دیگر در اثر مخالفت خاندان هاشمی به چالش کشیده خواهد شد. مسئلهای که اخیراً باز هم توسط مقامات اردن بر آن تأکید شده و آنها حق سرپرستی بر قدس را از خطوط قرمز کشور خود دانستهاند.
مورد دیگری که باعث میشود تا عربستان سعودی با تأخیر به روند عادیسازی روابط با اسرائیل به پیوندد لزوم برای برخی تمهیدات سازمانی است. سازمانی نظیر همکاری اسلامی اساساً در واکنش به اقدامات اسرائیل در قدس تشکیل شد. این سازمان به لحاظ تعداد اعضا دومین سازمان پر جمعیت در جهان و هماهنگکنندهٔ مواضع اسلامی محسوب میشود. حالا برای آنکه عربستان هم بتواند نهادسازی های قبلی خود را حفظ و هم نسبت به اتخاذ تصمیمات جدید مبادرت کند، نیازمند: تضعیف مواضع قبلی، تغییر کارکرد سازمانی و یا دستیابی به نتایجِ درخور توجه (مثل ایجاد سازش بین گروههای فلسطینی و یا تضمین حقوقی برای آنها) است.
مشخص است که تضعیف موقعیت OIC، میتواند به تقویت سازمانهای منطقهای نظیر شورای همکاری خلیج فارس و یا اتحادیهٔ عرب منجر شود. در این صورت عادیسازی روابط با اسرائیل رسماً از تریبون مجامعی اعلام خواهد شد که به جای گرایش های اسلامی، ناسیونالیسم عربی را بر منطق رفتاری جهان عرب مسلط میکنند. شاید این همان هدفی باشد با بن سلمان با جد و جهد دنبال میکند. از این دیدگاه رهبریِ جریان عادیسازی روابط عربی با اسرائیل به عنوان یک امتیاز مهم برای ولیعهد سعودی لحاظ خواهد شد که همزمان توانسته کشورهای عربی را در یک راستا قرار دهد، آنها را از تهدیدی به نام جنگ با تلآویو برهاند و حتی هر زمان که لازم باشد به رویارویی با ایران بکشاند.