شاید نتوان جغرافیایی را در جهان به اندازه عراق یافت که همواره آبستن تحولات مهم سیاسی و اقتصادی بوده باشد. سرزمینی که دربردارنده نخستین تمدن جهانی است و در طول تاریخ بعنوان مرکز حکومت ها ، خلافت ها نقش مهمی در فرایند سیاسی دوران مهم تاریخی داشته است.
بیشتر دوران تاریخی عراق مملو از اشتباهات راهبردی و تصمیم های شتاب زده است. جریانهای سیاسی آن زمان و خواص نتوانستند از فرصت به دست آمده برای ساماندهی وضعیت جامعه اسلامی و نیز تثبیت یک حکومت اسلامی براساس آموزه های درست و بدون برداشت های سطحی بهره بگیرند.
به همان اندازه که این ویژگی ها توانست عراق را به مرکز حکومت ها و کانون توجه جهان اسلام تبدیل کند ، چند دستگی ها، تعارض، اختلاف و عدم درک مناسب از شرایط زمانی نیز سبب شد تا همواره کانون نزاع های سیاسی و اعتقادی باشد.
گروههای سیاسی در عراق هیچگاه نتوانستند در شرایط ضروری به نیازهای سیاسی و خواسته ها پاسخ مناسب دهند. در برخی اوقات نیز واکنش های تاخیری به هدر رفتن سرمایه سیاسی و اجتماعی مردم انجامید.
با نگاهی به ساختار سیاسی و اجتماعی و نیز شخصیت شناسی عوام و خواص در عراق از زمان تشکیل حکومت امام علی (ع) تا کنون می توان بخوبی ریشه اختلاف و عقب ماندگی و نهادینه نشدن یک حکومت علوی را درک کرد.
درک نادرست و نداشتن شناخت عمیق خواص از تحولات و نیز تفسیرهای نامناسب از دین در کنار ترجیح منافع قبیله ای و قومی بر منافع اسلامی ، سایه انداختن روحیه جاهلیت بر تفکر خواص و تمایل به عافیت طلبی از مهمترین دلایل شکست های پی در پی راهبردی در عراق از زمان حکومت امام علی تا کنون است. شکست هایی که عنصر اصلی آن عقب ماندگی خواص از درک درست و نیز ترس آنان از رویارویی با اردوگاه کفر است.
عراق و برخی خواص عراقی، امروز نیز فرصت های تاریخی بی مانندی را به تهدید تبدیل کردند. فرصتی که برای نخستین بار بعد از حکومت امام علی به ایجاد یک دولت شیعی انجامید.
خودخواهی ها و فساد سیاسی درکنار عنصر دخالت خارجی برای جلوگیری از قدرت گرفتن یک دولت شیعی اصیل در عراق باعث از دست رفتن فرصت های گرانبهایی شد که به اعتقاد بسیاری نتیجه تلاش های چند قرن خواص با بصیرت و آگاه در این سرزمین بوده است.
امروز نیز متاسفانه برخی زوایای تاریخی چه در زمان امام علی و چه دوران امام حسن و امام حسین در حال تکرار است. عافیت طلبی و درک نادرست خواص عراق و برخی از جریانهای عراقی که این کشور را به محل رفتارهای سیاسی دوران جاهلیت نزدیک کرده اند از وقایع تلخی است که فرصت ها را یکی پس از دیگر ی از میان می برد.
در شرایطی که دوران نابودی و پساداعش در عراق نوید هرگونه رشد و توسعه اقتصادی و وحدت سیاسی را می داد ، سناریوی جدیدی به نام همه پرسی شکل گرفت تا بارزانی در ماموریت جدید که از 50 سال پیش به او دیکته شده بود ، در اندشه نابودی دولت مرکزی و نیز تشکیل اسرائیل دوم باشد.
در شرایطی که در عراق افرادی مانند مقتدا صدر و حکیم تنهادر اندیشه بازتولید رفتارهای قبیله ای و از بین بردن سرمایه اجتماعی و سیاسی شیعه و نیز فرصت های عراق هستند ، اسرائیلی ها به کمک بارزانی برای تجزیه عراق و نیز تشکیل اسرائیل دوم در درون کالبد امت اسلامی برنامه ریزی می کنند.
مقتدا صدر به عربستان می رود و برای چندصددلار با ملک سلمان گفتگو می کند بدون آنکه به ذات ماموریت شیعی که مبارزه با تحریف واقعیت های اسلام محمدی است توجهی بکند . بدون آنکه به کشتار شیعیان و زنان و مردان بیگناه یمن اشاره ای کند؟
در آنسو نیز عمار حکیم در اقدامی شتاب زده و بدون آگاهی به شکاف جریانهای سیاسی عراق کمک می کند.
آیا این آقایان واقعه تاریخی صفین را به یاد ندارند که چگونه مالک اشتر با خدعه" پسر نابغه" از چند قدمی پیروزی بازگشت و امام را مجبور به پذیرفتن حکمیت کردند؟ چه کسی تاخیر خواص کوفه در پاسخ به ندای امام حسین را فراموش می کند ؟ تاخیری که حتی در توبه توابین هم به نتیجه خاصی منجر نشد . این تجربه تاریخی نشان می دهد که شناخت ضرورت های دینی و سیاسی جامعه و واکنش به آن در همان زمان خود انجام گیرد .
آیا خواص عراق نباید تاریخ را مطالعه و تامل کنندکه چگونه سکه های معاویه ، صلح را به حسن بن علی تحمیل کرد و چگونه خواص جامعه اسلامی فتوا به کشتن حسین دادند؟ آیا آنان نمی دانند با این همه تجربه تاریخی واندوخته حق اشتباه کردن ندارند؟