دکتر علی المومن:مانند تمامی رویدادهای بزرگ تاریخی که بشر از آغاز خلقت تا کنون شاهد آن بوده است ، نهضت امام حسین(ع) یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ اسلام و بشریت باقی ماند. شاید این حادثه تاریخی، دومین یا سومین رویداد سرنوشت ساز پس از وفات پیامبر بزرگ اسلام باشد؛ چراکه به ایجاد تحولی فراگیر در وضعیت کنونی ملت، آینده آن و زمینه های دیگر انجامید و از این انقلاب سمبل ، مفهوم و یک مکتب کامل ساخت.
نهضت امام حسین تنها یک رویداد سیاسی نبود که هدف آن ابراز مخالفت یک گروه سیاسی با قدرت حاکم باشد و نمی توان پذیرفت که این نهضت یک رخداد اجتماعی که در درگیری دو گروه نمایان می شود، یا یک درگیری نظامی بین یک گروه انتقام جو و ارتش حکومت باشد. نهضت حسین (ع) مفهومی است که در ساخت و شکل گیری آن ، مسیرهای گوناگونی نقش داشتند و ابعاد مختلفی در بردارد که در چارچوب انسانی ، عقیدتی ، فقه ، فکری،اجتماعی ، تاریخی و سیاسی قرار می گیرد. از اینرو نوشتارها و مطالعاتی که به موضوع نهضت امام حسین (ع) می پردازد یا آن را بررسی می کند هر کدام تنها یک بعد یا مسیر مشخص یا چند زاویه از آن را در بر می گیرد.
اما نوشتاری که در برابر مخاطب قراردارد ، نهضت امام حسین ( ع) را از دو زاویه بررسی کرده است :
نخست : سنت های تاریخی یا به عبارت دقیق تر سنت های الهی که با مفهوم نهضت امام حسین همخوانی دارد و از آن بعد سنت نتیجه گیری می شود.
دوم : بعد عقیدتی که با روش مقایسه ای با ضد آن و از طریق تحلیل فرهنگی این حادثه ارزیابی می گردد.
روش تحقیق در بررسی بعد دوم – روش مقایسه ای است که از یک مقدمه علمی و اثباتی آغاز می شود و نگاه آن به دو طرف حادثه ( نهضت امام حسین (ع)و حکومت یزید ) بیانگر دو مکتب و فرهنگ است که در ریشه ، نماد ، افکار و راهبرد متضاد است. موضوعی که این دو گرایش را در یک درگیری همیشگی قرار می دهد و محدود به زمان و مکان هم نمی شود.
و انتخاب گزینه فرهنگ در عنوان و روش آن در هنگام سخن گفتن از عاشوار و کربلاء از یک سو در ضمن تعریف فراگیری است که علم انسان شناسی از فرهنگ دارد و از سویی دیگر انتخاب این واژه به این دلیل است که حادثه عاشوراء به یک فرهنگ تکامل یافته تبدیل شده است که یکی از ویژگی ها و شاخصه های فرهنگ اسلامی اصیل بشمار می رود ، حتی اگر در زمان سخن گفتن از این ویژگی ها به حادثه عاشورا اشاره نشود ، چراکه ( حادثه عاشورا)در عمق و لایه های آن جریان دارد. در اینجا منظور ما از فرهنگ ، مفهوم رایج و عام آن می باشد که مجموعه ای از افکار ، رفتارها ، و اسلوب هایی را در بر می گیرد که روش زندگی اجتماعی را تعیین می کند.
اما این تحقیق ، سیزده بخش را در بر می گیرد که در چند بخش منتشر خواهد شد. در این بخش ها، موضوع تفسیر عاشورایی تاریخ و معادلات و اصول آن را به عنوان یکی از بارزترین تجسم های تفسیر اسلامی تاریخ است.
همچنین مقایسه تحلیلی ریشه های فرهنگ حسینی و یزیدی و عمق تاریخی آن و دو سمبل فرهنگی ( یزید و امام علی ) مقایسه شده است و سنجش دو فرهنگ حسینی و یزیدی از طریق سه معیار انجام شده است :
1-ارتباط با خداوند
2-اهداف
3- شریعت دینی
تفسیر حسینی تاریخ :
خداوند بلندمرتبه در خلقت خود ، سنت هایی را بنیان نهاد که تغییرناپذیر است. سنت هایی که از عناصر ، معادلات و اصول برخوردار است. این همان چیزی است که تفسیر اسلامی تاریخ نامیده می شود. و این تفسیر در تاریخ اسلام و واقعیت آن دارای مصداق هایی است. و تفسیر عاشورایی تاریخ در مقدمه این مصداق ها قرار می گیرد.چراکه معادلات آن ،از زمان نهضت امام حسین (ع) فضای گسترده ای را در برمی گیرد.
از اینرو بین عاشورای 61 هجری ، روزی که فصل فاجعه آور و خونین تر نهضت امام حسین (ع) است وعاشورایی که ما امروز در آن بسر می بریم ، سیزده و نیم قرن فاصله وجود دارد که در این زمان نهضت امام حسین (ع) با تمامی شاخصه ها ، معادلات و اهداف آن ادامه دارد با وجود تغییر عرصه و اشخاص گویی آن زمان طولانی ؛ همین امروز بوده است. نهضت امام حسین ( ع) براساس تفسیر عاشورایی تاریخ ، شامل شرایط زمانی و مکانی نمی شود به این مفهوم که این نهضت در سطح جغرافیای جهانی است و نیز در سطح تاریخی امتداد یافته است.
به یقین ، نهضت امام حسین مملو از اندیشه توحیدی بود؛و آن را به عنوان یک واقعیت علمی پایدار ترسیم کرد. و مکه را سمبل توحید قرار داد و از کربلا مرکزی برای حمایت از وحدانیت خالص و کانونی برای فداکاری در راه آن ساخت.از اینرو در گذشت زمان کربلا برای اعتلاء و عظمت مکه ، خود را فدا می کند.
نگارنده در ادامه نوشتار خود با اشاره به تضادهای فرهنگ حسینی و یزیدی به سه فاجعه دردناک و کشتاری اشاره می کند که در زمان یزید رخ داد نخستین آن کربلا در سال 60 هجری و دومین واقعه حره در مدینه بود که در آن 420 تن از بنی هاشم به شهادت رسیدند و واقعه حمله به حرم امن الهی با منجنیق. درباره فاجعه کربلا در بخش گذشته ، سخن گفته شد و این نوشتار به فاجعه مدینه اشاره دارد :
واقعه حره در سال 63 هجری
این دومین فاجعه ای بود که در دوران حکومت سه ساله یزید بعد از فاجعه کربلا رخ داد. تاریخ نگاران در این باره می گویند : زمانی ستم یزید و ماموران او تمامی مردم را در برگرفت و ظلم و فساد او فراگیر شد و نوه رسول خدا و یاران او را به شهادت رساند و زمانی که شرابخواری را آشکار کرد و به روش فرعون روی آورد ( بلکه فرعون درباره مردم عادل تر از او بود )، گماشته خود عثمان بن محمد بن ابی سفیان و سایر خاندان بنی امیه را بسوی شهر روانه کرد.
به دنبال آن ارتشی را به شهر گسیل داشت که در راس آن مسلم بن عقبه بود. کسی که پس از واقعه حره به مدینه النبی مانند کرکس های گرسنه حمله ور شد. و سه روز و سه شب تمام به کشتار ساکنان و غارت شهر و چپاول دارایی ها و سلاح و غذا روی آورد. لشکریان او ، به زنان تعدی کردند و هر آن کس از اهل شهر را که باقی مانده بود ، مانند یک برده نه بنده به بیعت یزید درآوردند؛ تا آنجا که بن عقبه شهر مدینه را "متعفن "نامید برخلاف آنچه که رسول خدا آن را" طیبه و پاک "نامید. در این فاجعه که به حره معروف است ، لشکریان یزید به فرماندهی مسلم بن عقبه در رویارویی با مدافعان شهر که بیشتر از بنی هاشم بودند ، 420 تن از بنی هاشم کشته شد.
نهضت امام حسین پدیده آورنده شریعت جدید یا سنت ابداع شده ای نبود، بلکه این نهضت مفهوم درگیری تاریخی میان حق و باطل را متبلور ساخت. این دو طرف ( درگیری ) از زمان حضرت آدم (ع) بین هابیل و قابیل ، نوح و قوم ایشان ، ابراهیم و نمرود ، پیامبران و بنی اسرائیل ، موسی و فرعون ، رسول الله و قریش ؛ علی و معاویه، تا زمان حسین ( ع ) و یزید ادامه دارد. واقعیتی که سنت خداوند را در خلقت او نمایان می کند."سنه الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلاً.
و کربلا ؛خواستگاه مکانی معادله اندیشه حسینی در نهضت امام حسین و عاشورا نیز بعد زمانی این معادله است. مکانی که روی آن ایستاده ایم و زمانی که در آن بسر می بریم. این به این مفهوم است که کربلا درامتداد سه قاره ، همه سرزمین مسلمانان و هر زمینی است که مسلمانان در آن بسر می برند. از اینرو هنوز هم از این زمین ، از هر وجب آن خون و اشک می چکد.ا بدون آنکه از سیزده قرن و نیم پیش تا کنون ، خون آن بخشکد یا اشکهایش پایان پذیرد. چرا که این خون ها و اشک ها میراث مسلمانان از عاشورا و کربلاست ، میراث تاثیرگذارترین مقاومت در واقعیت زندگی است تا آنکه مستضعفان ، میراث دار زمین و هر آنچه که در آن هست ، بشوند.
و برای آنکه به این واقعیت بیشتر نزدیک شویم ، بایستی به برخی از اصول تغییرناپذیر در معادله عاشورا اشاره کنیم تا مصداق های آن به آسانی آشکار شود :
1-در هرزمان و مکانی ، کسانی وجود دارند که سمبل ، نماد یا صحنه نهضت حسینی می باشند. به این معنا که هر کدام از دو عنصر معادله چه در شخص ، گروه یا قدرتی یا صحنه ای چند متری مانند سلول زندان یا تمام یک سرزمین می تواند ، متبلور شود.
2-دو طرف معادله عاشورا یکی حق و شرعیت است و دیگر باطل و بی دینی است و هر کدام از این دو طرف معادله ، پیروان و طرفداران خود را دارد و در میان این دو نیز بی طرف هایی هستند که از شرایط استفاده می کنند.
3-همواره کربلاء در خارج از چارچوب بازی بین الملل قرار دارد . به عنوان نمونه نه حقوق بشر و نه تمام قوانینی که ساخته انسان است آن را درک نمی کند. به عبارتی موضوع کربلاءدر یک مظلومیت ، مقاومت و شهادت با تمامی ابعاد آن بسر می برد.
از اینرو، کربلای خونین به عنوان سرزمین مسلمانان ،دستاوردی است که حکومت های طاغوتی چه داخلی چه خارجی آن را به ارث نهاده اند. استکبار جهانی و تمامی مزدوران آن در منطقه اسلامی ما یکی از دو طرف معادله عاشورا هستند . اما طرف دیگر پیروان محمد ( ص) از موریتانی تا اندونزی و از بوسنی تا موزامبیک می باشند.
و اگر بخواهیم مسائل خود را در این مرحله و در پرتو عاشورا بررسی و تحلیل کنیم می بینیم که اصولی که عنوان شد؛ در تمامی این مسائل آشکارا بچشم می خورد.
شعارها و اتهاماتی که جبهه استکبار در این مرحله وارد می کند ، محصول تکرار است که عقلانیت غربی از قرن های دور تحمیل کرده است و مجموعه ها شرق شناسی که در ساختارهای شناخته شده ای آن را ترسیم کرده اند : به این عنوان ها توجه کنید :
" مسلمانان تروریسم ،وحشی ، شورشی، بدون اندیشه،عقب مانده، شهوت پرست وبه دنبال سلاح کشتار جمعی هستند و قصد بنای قدرت جهانی مستقل دارند و از اینرو باید آنان را محاصره اقتصادی ، سیاسی کرد و طرحهای رشد و توسعه آنان را به تعویق انداخت و بایستی عقیده، فرهنگ ، سیاست ، و اقتصاد را از آنان سلب کرد و باید آنان را به زانو درآورد ؛ گرسنه نگاه داشت ،خوار و ذلیل کرد و در میان آنان تفرقه و شکاف و اختلاف ایجاد نمود و با قدرت به آنان حمله کرد. ولایزالون یقاتلونکم حتى یردوکم عن دینکم ان استطاعوا .
هتک حرمت خانه خدا
هتک حرمت خانه خدا و حمله به کعبه با منجنیق سومین جنایت یزید در دوران سه ساله حکومت او بود. اما واقعه حمله به کعبه و سنگباران کردن آن ، پیش نیازهایی داشت که در آن حرمت خانه خدا شکسته شد. زمانی که یزید به زور شمشیر می خواست از مسلمانان بیعت بگیرد ، عبدالله بن زبیر به مسجد الحرام گریخت. یزید برخی از ماموران خود از جمله "عبدالله بن عضاة الأشعری و نعمان بن بشیر الأنصاری، بسوی پسر زبیر فرستاد تا به زور از وی بیعت بگیرد که وی نپذیرفت.
و زمانی که تلاش کردند ، پسر زبیر را در مسجد الحرام به قتل برسانند ، به یکی از آنان گفت : آیا کشتن من در این حرم را حلال می دانید ؟ پاسخ شنید : آری ، اگر تو به طاعت امیرالمومنین یزید درنیایی . سپس پسر زبیر به کبوتری اشاره کرد که در مسجد بود و گفت : آیا کشتن این کبوتر را روا و حلال می دانید ؟ که در این هنگام یکی از فرستادگان یزید ، نیزه خود را بسوی کبوتر نشانه رفت و گفت : ای کبوتر آیا از امیرالمومنین عصیان و نافرمانی می کنی ؟ و سپس به زبیر روی کرد و گفت : به خدا سوگند ! اگر گفته بود آری ، آن را می کشتم.
در این هنگام عبدالله بن زبیر تا سال 64 در آنجا تحصن کرد که در آغاز این سال ، مسجدالحرام توسط حصین بن نمیر محاصره شد . در آن زمان منجنیق ها و عرابه ها در کوه ابوقبیس مستقر شد و شروع به سنگباران کعبه و مسجد الحرام کردند تا انکه کعبه ویران شد و در نتیجه آن در اتش سوخت. بعد از بازگشت حصین بن نمیر و لغو محاصره پسر زبیر ، عبیدالله بن سعد وارد مسجد الحرام شد و در حالی که کعبه را آتش گرفته دید رو به مردم گفت :به خدا سوگندکه شما نوه رسول خدای خود را کشتید و خانه خدا را به آتش کشیدید ، پس منتظر عذاب باشید.
الحسین حجّة على الناس( حسین حجتی برای مردم است )
الحسین (ع)، تجسید لمعنى القربة فی آیة المودة ( حسین تجسم معنا و مفهوم قرابت در آیه الموده است که فرمود :
قل لا أسألکم علیه أجراً الّا المودة فی القربى). و حسین یکی از اهل بیتی است که خداوند از آنان ناپاکی را دور کرد . همانگونه که در آیه تطهیر و مباهله امده است : " فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناکم ونساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین. حسین کسی است که رسول خدا درباره وی فرمود : «حسین منی و أنا من الحسین، أحب الله من أحب حسیناً، حسین سبط من الأسباط »،حسین از من است و من از حسین هستم. خداوند دوست می دارد کسی را که حسین را دوست داشته باشد. حسین علیه السلام پیامبرزاده ای از پیامبرزادگان است.
حسین وارث مسیر توحید و وحدانیت از زمان حضرت ادم تا اکنون است با تمامی خط اعتقادی و رموز آن . رسول خدا درباره امام حسین ( ع ) فرمود : «الحسن و الحسین ابنای، من أحبهما أحبنی، و من أحبنی أحبه الله، و من أحب الله أدخله الجنة، ومن أبغضهما أبغضنی، و من أبغضنی أبغضه الله، و من أبغضه الله أدخله النار على وجهه ».(حسن و حسین علیه السلام فرزندان من می باشند هر کس آن دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست بدارد، خدا دوستش می دارد و هر کس را خدا دوست بدارد، داخل بهشتش می فرماید. هر کس حسن و حسین را دشمن دارد، مرا دشمن داشته است و هر کس مرا دشمن دارد خدا او را دشمن می دارد و خدای متعال هر کس را دشمن بدارد او را با رو به آتش درمی افکند.)
عشق به خداوند در فرهنگ حسینی
مکتب حسینی همان مکتب دوستی و عشق الهی است. و در حالی که حسین ( ع) در اوج محنت به تنهایی در صحنه های کربلا آغشته به زخم ها بود ، اسب ها بر سینه اش می تاختند و شگفت انگیز ترین صحنه ها و نشانه های عرفان و عشق به تصویر کشیده می شد، فرمود : " بسم الله وبالله وعلى مله رسول الله، الهی انک أتعلم انهم یقتلون رجلاً لیس على وجه الأرض ابن بنت نبی غیره، هوّن علی ما نزل بی انه بعین الله ».به نام خدا و به خداوند و ملت رسول الله ، خدایا تو می دانی آنان مردی را می کشند که در روی زمین تنها اوست که پسر دختر پیامبر است و تحمل این برای من آسان است چرا که به یقین در برابر دیدگان خداوند متعال است.
همچنین نمازی که امام در ظهر عاشورا برگزار کرد در حالی که لشکریان اموی از هر سو او را احاصه کرده بودند و با نیزه و تیر امانش نمی دادند ، نشانه عمق رابطه ایشان با خداوند متعال بود. در اینجا به اشعاری اشاره می شود که بر زبان مبارک ایشان در هنگام وداع با زندگی جاری شد و مخاطب آن خداوند متعال است :
« همه مردم را به هوای تو ترک گفتم، و برای دیدار تو به یتیم شدن فرزندانم خرسند شدم.
اگر مرا در راه عشق [خود] قطعه قطعه کنی، دلم ذره ای بسوی غیر تو روی نگرداند.
و نیز امام حسین (ع) این دعا را در سختی و گشایش همواره زمزمه می کرد :
«اللهم ارزقنی الرغبه فی الآخره، حتى أعرف صدق ذلک فی قلبی بالزهاده منی فی دنیای. اللهم ارزقنی بصراً فی أمر الآخره حتى أطلب الحسنات شوقاً، و أفر من السیئات خوفاً».
و فرزندان فرهنگ عاشوار از یاران حسین ( ع ) هستند و شگفت انگیز ترین صحنه های نزدیکی به خداوند بلندمرتبه را به تصویر کشیدند. تاریخ نگاران آنان را درشب عاشوار اینچنین توصیف کرده اند : حسین(ع) و یارانش، آن شب را در حالی به صبح رساندند، که زمزمة آنان در حال رکوع و سجود ، ایستاده و نشسته، مانند زمزمة زنبوران عسل، شنیده میشد». و پیروان این مکتب با انگیزه ایمان و نزدیکی به خداوند منتسب هستند. از اینرو انگیزه های اعتقادی و اخروی آنان و نیز جهادشان به خاطر اعتقاد و تفکر دینی بود، چیزی که قبل از واقعه کربلا و در جریان آن از گفتار و رفتارشان درک می شود. معلا یکی از یاران امام حسین ( ع) بود که این ابیات را سرود :
أنا المعلّا حافظاّ لأجلی دینی علی دین النبی و علی (من معلا برای حمایت از دین پیامبرم و علی آمده ام )
أرجو ثواب خالقی الأزلی لیختم الله بخیرٍ عملی ( امید به ثواب خداوند ازلی دارم تا سرانجام من را نیک گرداند)
بریر بن خضیر همدانی، قبل از وارد شدن به میدان معرکه خطاب به امام حسین ( ع ) می گوید : به خداوند سوگند! ای فرزند رسول خدا ، خداوند برهمه ما منت نهاد که در کنار تو بجنگیم و اعضا و جوارح ما تکه تکه شود و آن گاه پیامبر جد تو روز قیامت ما را شفاعت کنند. و نیز می گوید کسی که عهد و بیعت خود را شکست تنها به خود آسیب و زیان می رساند و خداوند از او بی نیاز است. از اینرو می توان ، آشکارا به میزان دیدگاه اعتقادی و آرامش مطلق روحی پیروان فرهنگ عاشورا پی برد. کلمه خداوند از زبان ایشان نمی افتد و همواره در قلبهایشان است و در راه و اهداف آن جان خود را فدا می کنند.
رابطه با خداوند در فرهنگ یزیدی
مکتب یزید در پایین ترین سطح رابطه با خداوند قرار دارد و به مرزهای شرک و کفر می رسد. از اینرو یزید به عنوان سمبل و رهبر این مکتب ، همان روش کفر را در رویکرد خود برگزید. مورخان می گویند : زمانی که برخی از شخصیت های شهر مدینه از دیدار با یزید بازگشتند درباره وی (یزید ) اینچنین گفتند : ما از نزد مردی بی دین آمدیم که شرابخواره ، مطرب ،سگ باز ،زن باره است . این پرسش مطرح می شود آیا می توان به کسی که بعد از شهادت امام حسین ( ع )این شعر زیر را می سراید ، صفت توحید و اسلام داد :
"ای کاش پدرانم که در بدر [ که به دست یاران پیامبر(ص) کشته شدند] شاهد بودند و ناله اینان را در اثر زخم شمشیرها می شنیدند."
"پس شاد باش می گفتند و خرسند می شدند و می گفتند دست مریزاد...ای یزید!
این اندازه از بزرگان این قوم کشتیم تا با کشته شدگانمان در بدر برابر شدند.
بنی هاشم با ملک و حکومت بازی کردند و نه خبری آمد و نه وحی الهی در کار بود!.( دروغین بودن وحی)
من از خندق نیستم اگر کینه ام را از آن پیامبر اسلام(ص) نگیرم از آن چه که انجام داده بود.
اما انتخاب عمربن سعد برای جنگ با حسین ( ع ) بعد از آن بود که عبیدالله بن زیاد ، او را در میان دو انتخاب قرار داد یا کشتن امام حسن (ع) یا حکومت ری. از اینرو این انتخاب ، نشانه ضعف ایمان و سطحی بودن ایمان او و تردید نسبت به آنچه بود که رسول خدا آورد. این مفهوم از میان معنی شعری که عمربن سعد سرود ، آشکار می شود :
(1) فو الله ما أدری و إنی لحائر افکر فی امری علی خطرین
به خدا قسم نمیدانم و در حیرتم. در دوراهی خطرناک گرفتار شده ام .
(2) ءأترک ملک الری و الری منیتی أم اصبح مأثوما بقتل حسین
آیا ترک کنم حکومت ری را در حالی که قدرت آرزوی من است؟ یا گناهکاری بشوم که قتل حسین را به گردن گرفته است؟
(3) حسین ابن عمی و الحوادث جمة لعمری و لی فی الری قرة عین
حسین فرزند عموی من است و حوادث جمع شده است و به جانم قسم که من عاشق ری هستم
(4) ألا إنما الدنیا لخیر معجل و ما عاقل باع الوجود بدین
راستی دنیا نیکی حاضری زود بازده است و عاقل هرگز نقد را به نسیه نمی فروشد
(5) یقولون إن الله خالق جنة و نار و تعذیب و غل یدین
می گویند حقیقتا خدا خالق بهشت است. و خدا خالق جهنم و عذاب و بستن دستان است
(6) فإن صدقوا فیما یقولون إننی أتوب إلی الرحمن من سنتین
اگر آن چه گفته اند راست باشد حتما من به درگاه خدا دو سال دیگر توبه می کنم
(7) و ان کذبوا فزنا بدنیا عظیمة و ملک عقیم دائم الحجلین
و اگر دروغ گفته باشند ما با دنیا به پیروزی بزرگی رسیده ایم و قدرت عقیم است در همه زمان ها
این شعر تجسم واقعیت روانی و اعتقادی فروپاشیده بسیاری از پیروان فرهنگ یزیدی است و نیز نشان دهنده فاصله زیاد آنان با خداوند و دین او ست. از طرفی نیز واقعیت انگیزه های وابستگی آنان به مکتب یزیدی را نشان می دهد که یا با تطمیع به مال و مقام است یا ترس از مرگ و فقرو گاهی نیز همگام با شرک و کفر و جاهلیت ، گمراهی فکری و اعتقادی در اعماق وجودشان.
این شمر بن ذی الجوشن است که با تمامی وجود در کنار باطل ایستاده است و با تمامی آگاهی نسبت به حقیقت ، تفاوتی با یزید و عمربن سعد ندارد . از اینرو زمانی که روی سینه امام حسین ( ع ) نشست ، و خواست تا سر مبارک ایشان جدا کند ، این گفتگو بین او و امام صورت گرفت :
امام حسین (ع) خطاب به شمر گفت : آیا تو مرا می شناسی ؟
شمر گفت : آری تو حسین هستی و پدرت مرتضی و مادرت زهرا و جد تو مصطفی و جد مادری ات خدیجه کبری
امام ( ع) : وای برتو ، اگر تو مرا می شناسی ، چرا با من در نزاع و جنگ شدی؟
شمر : بواسطه کشتن تو از یزید ، پاداش خواهم گرفت.
امام (ع):کدامین برای تو دوست داشتنی تراست ؟ شفاعت رسول خدا یا پاداش یزید؟
شمر: کمی ( یک دنگ) از پاداش یزید برتر از شفاعت پدر و جد توست.
و بعد از آنکه چهره شمر ، آشکار شد ، امام فرمود : به راستی که رسول خدا راست گفت.
امام (ع): شنیدم که رسول خدا به پدرم می گفت : یا علی ، فرزند تو توسط یک جذامی ، که پوزه ای شبیه سگان و مویی مانند خوک دارد، کشته می شود.
شمر: جد تو رسول خدا، مرا به سگ ها تشبیه کرده است ! به خدا سوگند از پشت سر تو را گردن می زنم تا سزای این تشبیه جدت را بدهی.
سپس شمر ، امام حسین را روی صورت خواباند و می گفت :
أقتلک الیوم و نفسی تعلم علماً یقیناً لیس فیه مغرم
ان أباک خیر من یکلّم بعد النبی المصطفی المعظم
أقتلک الیوم و سوف أندم وان مثوای غداً جهنم
امروز تو را مى کشم و حال آنکه خود مى دانم به یقین که در آن شکى نیست .همانا پدرت بهترین کسانى است که بعد از پیغمبر برگزیده و بزرگ سخن گفتهاند.
امروز تو را مى کشم و بزودی پشیمان خواهم شد و همانا جایگاه من فردا جهنم مى باشد. و اینگونه شمر موضع خود را در قبال کسانی که در جنگ علیه حسین (ع ) مشارکت کردند ، بیان می کند. زمانی که امام بسمت لشکر یزید رفت به آنان گفت: وای برشما، آیا می دانید با چه کسی می جنگید؟ برای حقی که پایمال کرده ام یا سنت و دینی که آن را تغییر داده ام. لشکر یزید پاسخ داد : ما به خاطر انتقام از پدرت و آنچه که با بزرگان و اجداد ما در بدر و حنین انجام داد ، با تو می جنگیم.
مورخان زاویه ای دیگر از شخصیت شمر را نیز بیان کرده اند. هنگامی که شمر بر یزید بن معاویه وارد شد و سر مبارک امام را نیز در دست داشت به یزید گفت :
املأ رکابی فضة أو ذهبا انی قتلت السید المهذبا
قتلت خیر الناس أماً و أباً وأکرم الناس جمیعاً حسبا
سید أهل الحرمین و الوری ومن على الخلق معاً منتصبا
رکاب مرا از طلا و نقره پر کنید که من آقایی پاک را کشتم، من بهترین مردمان را کشتم که پدر ومادرش برترین مردم است.
در این هنگام یزید به او گفت:اگر می دانستی که او بهترین مردمان است، چرا او را کشتی ؟ شمر گفت : به خاطر پاداش تو! و این عقلانیت و توجیه نادرست را یکی از هاشمی ها به نام محمد بن عبد الله بن جعفر الطیار که به شهادت رسید اینگونه توصیف می کند :
أشکو الى الله من العدوان قتال قوم فی الردى عمیان ( من به خداوند از سرکشی قومی که ناآگاه و کور هستند پناه می برم)
قد ترکوا معالم القرآن و محکم التنزیل و التبیان( تمامی نشانه های قران و تبیان و آیات آن را راها کردند)
و أظهروا الکفر مع الطغیان( و با کفر و سرکشی همراه شدند)
اهداف نهضت حسینی
هدف مکتب حسینی در اندیشه و فرهنگ ، تحیکم پایه های شرع مقدس ، احقاق حقوق، از بین بردن باطل ، گستراندن عدل بین مردم ، اصلاح دین و دنیای مردم است و هیچگونه منافع شخصی را برای خود در نظر نگرفته است.
از اینرو اهداف نهضت امام حسین (ع) در وصیت ایشان به محمد بن حنفیه برادرشان آشکار می شود:
"من نه از روی خودخواهی یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم، بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام اصلاح فساد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه پدرم، علی بن ابی طالب علیه السلام است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیّه حکم کند که او بهترین حاکم است. و برادر! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل میکنم و برگشتم به سوی اوست.»
و امام از قیام علیه بنی امیه هیچ چشمداشتی به مقام و قدرت یا مال نداشت. همانند جد بزرگوارشان رسول الله که به مشرکان قریش گفت : اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهید تا رسالت خود را رها کنم ، هرگز این کار را انجام نخواهم داد. و نیز پدر ایشان علی بن ابی طالب فرمود :
« اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، ولا التماس شیء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک، ونظهر الاصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک ».( پروردگارا تو میدانی آنچه از ما صورت گرفت (جنگ جمل، صفین، نهروان، قبول خلافت و خلاصه تمام جریانها که به وجود آمده) برای علاقه به حکومت و به خاطر مال و ثروت تمام شدنی نبود. خواستیم آن آثار دین را که از بین برده بودند، احیا کنیم و اصلاح در ملک تو را پدیدار نماییم ،تا در نتیجه بندگان مظلوم تو ایمن باشند و حدود الهی که از میان رفته بود ، دوباره برپا شود.
اهداف حکومت یزید :
این را باید گفت که تنها هدف و انگیزه فرهنگ یزیدی، دنیا و تمامی اهداف شخصی و مادی است که با زیرپا نهادن تمامی ارزشهای اخلاقی و دینی پیش می رود. از سویی برای رسیدن به این منظور از هیچ تلاشی برای تخریب فکری و اعتقادی جامعه فرو گذار نمی کند. این فرهنگ در برهه هایی از تاریخ به اهداف نسبی رسید که بارزترین آن دوره نخست پیدایش آن یعنی همزمان با نهضت امام حسین رخ داد. رابطه میان فرهنگ یزیدی و ماندگاری آن و جامعه گمراه و جای دادن بیماری آن ، یک رابطه دو طرفه است. چرا که یک جامعه گمراه به گسترش چنین فرهنگی و تغذیه آن کمک می کند و از سویی فرهنگ یزیدی نیز ناهنجاری های یک جامعه را تقویت می نماید و کجروی های دیگر در آن ایجاد می کند.
بگونه ای که امام حسین (ع ) واقعیت سیاسی و اجتماعی در زمان یزید و پدرش را در سخنانی خطاب به اهل بصره اینچنین بیان می کند : " من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم که سنتی دیگر وجود ندارد و بدعت جای آن را فراگرفته است. و در سخنانی خطاب به حربن ریاحی می فرماید : اینها از شیطان پیروی و طاعت خداوند را رها کردند ، در زمین فساد می کنند و حدود الهی را از میان بردند .حرام را حلال و حلال را حرام شمردند . سپس به یاران خود فرمود : من مرگ را جز خوشبختی نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز ذلت نمی دانم.
مشروعیت نهضت حسینی
مکتب حسین ( ع ) همان مکتب امامی و ولایی شرعی است که از طرف خداوند برآن تاکید شده است . و رسول خداوند چندین بار بر آن تاکید کردند : حسن و حسین إمامان قاما أو قعدا »،وان «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة » ،و انهما « سبطا هذه الامة ».
همچنین رسول خداوند فرمود : این فرزند من در زمینی از سرزمین عراق کشته خواهد شد و هرکس او دریابد باید او را یاری کند." امام حسن نیز درباره ایشان فرمودند : "بعد از من حسین بن علی ، امام است و نام او نزد خداوند در قران و وارث نبی است ..خداوند، محمد ( ص ) را برای شما برگزید و محمد ( ص) نیز علی را به عنوان امام و جانشین برگزید و او مرا نیز امام قرارداد و من حسین را برای امامت برگزیدم." فاصطفى منکم محمداً (ص) و اختار محمدٌ علیاً، واختارنی علی بالامامة، واخترت أنا الحسین."
از اینرو مشروعیت مکتب حسینی و اصالت فرهنگ آن در تمامی سطح ، ریشه ها ، ویژگی ها ، اهداف و سمبل ها از شرع و دین نشات می گیرد و رهبری شرعی دینی و زمانی برای امت اسلامی است . به همان اندازه که مکتب یزیدی ، دین و شرع را نادیده گرفت و پرچم جنگ علیه آن برافراشت، ما شاهد آگاهی عمیق پیروان مکتب حسینی از این واقعیت هستیم. ابن مسعود ( حاکم بصره) در حالی که برای امام حسین دعا می کرد ، گفت:
«ان الله لم یخل الأرض قط من عامل علیها، أو دلیل على سبیل نجاة، و أنتم حجة الله على خلقه، و ودیعته فی أرضه، تفرعتم من زیتونة أحمدیة هو أصلها و أنتم فرعها ». ( خداوند ، زمین خود را از بنده خوب و مامور خود که نشانه ای برای رسیدن به راه نجات است ، خالی نمی کند و شما حجت خداوند بر خلق او و امانت او بر زمین هستید. شما از درخت زیتون احمد ( پیامبر ) شاخه گرفتید و آن ریشه و شما شاخه های آن هستید.
همچنین این موضوع در آگاهی عباس بن علی ( ع) متبلور شد و بعد از آنکه دست راستش در واقعه کربلا قطع شد گفت :
و الله ان قطعتموا یمینی انی احامی أبداً عن دینی ( به خدا سوگند اگر دست راست من را قطع کنید ، هر گز از حمایت دینم دست برنخواهم داشت.
مشروعیت حکومت یزید :
پیروان مکتب یزید با وجود تمامی افکار شرک امیز و کفری که آشکارا یزید به آن می بالید، و با وجود تمامی رفتارهای انحرافی ، فسق ، فساد ، استبداد و ستم او را خلیفه شرعی" یا امیر المومنین" می دانند!! بجز اینکه در اصل وراثت خلافت نیز بر خلاف آنچه که معاویه قول داده بود ، عمل شد. ( معاویه تعهد داده بود که بعد از او ، خلافت موروثی نشود). تمامی یاران و پیروان بر شرعی نبودن یزید توافق دارند و از اینرو بود که معاویه ، امام حسن ( ع) را مسموم کرد و سپس امام حسین و عبدالله بن زبیر علیه یزید بپا خواستند و فقها و بزرگان مدینه بعد از آنکه شاهد کفر و فسق یزید بودند او را خلع کردند. در میان آنان عبد الله بن خنظلة و عبدالله بن أبی عمر المخزومی و منذز بن الزبیر، به اهل مدینه گفتند: ماشما را شاهد می گیریم که یزید را خلع کردیم اما مردم از او پیروی کردند. شوکانی ، یزید را اینگونه توصیف می کند : شرابخواره ای که حرمت شریعت پاک را نگاه نداشت.
أبویعلی و حافظ بن الجوزی و تفتزانی و سیوطی نیز به کفر او شهادت داده اند. تفتزانی درباره یزید می گوید : درست است که یزید به قتل حسین و اهانت به اهل بیت پیامبر رضایت داد .. ما به این موضوع کاری نداریم بلکه درباره ایمان او وپیروانش باید لعنت خداوند را برانها فرستاد.
از اینرو برجسته ترین اقدامی که مکتب حسینی در مسیر و فرایند نهضت خود انجام داد ، آشکار کردن ادعاهای دروغین مکتب یزیدی و اموی بود که تلاش می کرد خود را به عنوان یک حکومت شرعی و به نام اسلام بر مسلمانان تحمیل کند تا بتواند ( دین ) را گمراه نماید. این مکتب حسینی توانست ،دروغین و باطل بودن این مکتب را نشان دهد و آن را به زیر بکشد.
از سویی دیگر فرهنگ حسینی نیز نشانه ها و مولفه هایی برای فرهنگ یزیدی نهاد تا در هر زمان و مکانی ، مصداق های این مکتب آشکار شود . مصداق هایی که اساس آن را نهضت علیه حاکم ستمگری بنا شده است که حرام خدا را حلال کرد . سپس امام حسین ( ع) به پیشگامان لشکر یزید گفت : ای مردم ! رسول خدا فرمود : هریک از شما که حاکم ستمگری دید که حرام خدا را حلال کرده است و عهد اورا شکسته و برخلاف سنت او عمل می کند و درباره بندگانش به گناه و سرکشی برخورد می نماید نباید به گفته و عمل آن اهتمامی ورزید.
امتداد فرهنگ حسینی و یزیدی :
فرهنگ حسینی در طول تاریخ همان نقشهایی را ایفا نمود که خود امام ایفا می کردند و آثار عاشورایی خود را برجای نهاد. امام خمینی ( ره ) در این باره فرمودند : این خون پاک در امتداد تاریخ می جوشد تا دین خداوند را آبیاری کند و ازثمره آن پاسداری نماید. محمد حسین کاشف الغطاء نیز می گوید : راز ماندگاری و بقای اسلام محمدی، حسین است.
محمد عبده نیز گفته است : لولا الحسین لما بقی لهذا الدین أثر.( اگر حسین نبود ، اثری از دین باقی نمی ماند.) از این همه نتیجه می گیریم :اگر مکتب حسین ( ع) نبود ، دین اسلام ، اموی می شد و شخصیت های انحرافی هم رهبران و فقها آن می شدند بدون اینکه هیچ مخالفتی وجود داشته باشد.
تاثیر فرهنگ حسینی در روند تاریخ هنوز هم با همان توان و قدرت آغازین ، باقی مانده است و هنوز هم در وجدان و آگاهی ملت ، به عنوان شاخص بروز یافته است. این فرهنگ هنوز هم کارآمدترین راهکارها را برای بحران های جامعه اسلامی در تمامی سطح ها در بردارد و پلی تاثیر گذار برای پیوند گذشته با حال وآینده است. و امام خمینی تمامی این مفهوم را در یک جمله تفسیر کردند :هر چه داریم از عاشوارست."
به درستی درک واقعی روش های هر دو مکتب و سپس حرکت در مسیر روش و مکتب حسینی ، می تواند جامعه اسلامی را برای دست یازیدن به نیازهای مختلف فکری و عملی خود یاری رساند و از سویی استقلال ، عدل ، کرامت ، آزادی آن را در سایه حکومت اسلامی تضمین کند.
ترجمه مهدی عزیزی
نوشته دکتر علی المومن
رئیس مرکز تحقیقات مشرق عربی