طرح ایجاد "ناتوی عربی" راهبردی آمریکایی جهت تضعیف و تحدید اقتدار محور مقاومت و نفوذ ایران در منطقه غرب آسیا است.
ناتوی عربی را می توان در 3 حوزه مشخص تر، به تصویر کشید:
در تمامی این سه حوزه "اسرائیل" نقش منحصر بفرد ،راهبردی، مکمل و البته متفاوت خود را در هدایت گری و انسجام ناتوی عربی در راستای منافع خود ایفا می کند.
الف)حوزه خلیج فارس :
محوریت ناتوی عربی در این حوزه با سعودی،امارت و بحرین است.
بجز حضور محور مقاومت، چالش های این حوزه ، در وهله اول گفتمان و راهبرد متفاوت کشور قطر در منطقه و در وهله دوم اعتدال دو کشور عمان و کویت در مواجهه با ایران است.
در این میان اسرائیل نقش مکمل بسیار تعیین کننده ای، جهت مرتفع کردن چالش ها ، هدایت گری و انسجام ناتوی عربی ایفا می کند.
تلاش های اخیر اسرائیل جهت عادی سازی روابط با عمان ، کویت و سایر کشورهای جنوب خیلج فارس نیز در همین راستا ارزیابی می شود.
ب)حوزه دریای سرخ:
محوریت ناتوی عربی در این حوزه ، با سعودی ، مصر و امارات است.
اسرائیل در این حوزه نیز نقش حیاتی و مکمل را ایفا می کند.
طبق مفاد توافقنامه "کمپ دیوید" ،مصر ملزم به بسط عادی سازی روابط و صلح با اسرائیل در جهان عرب است.
از اینرو اعطاء دو جزیره "تیران" و "صنافیر" توسط مصر به سعودی، علاوه بر جلب حمایت های اقتصادی ، امنیتی ، نظامی و سیاسی سعودی به نوعی وجه المصالحه پیوستن سعودی به قطار عادی سازی و صلح با اسرائیل محسوب می شود.
در این حوزه بزرگترین چالش انصارالله یمن است که مقتدارانه مقابل سعودی ها از یمن دفاع می کند.
ج)حوزه سوریه:
در حال حاضر دولت سوریه به ریاست "بشار اسد" اکثر مناطق مهم غرب ،مرکز و جنوب کشور را از تروریست ها باز پس گرفته است و تنها بخشی از شمال غرب یعنی "ادلب" در دست تروریست ها و بخش هایی از شرق سوریه نیز در اختیار نیروهای دمکراتیک سوریه (SDF) است.
وضعیت سیاسی ،نظامی و امنیتی سوریه تا حد مناسبی تثبیت شده و کشورهای عربی و اروپایی در حال رایزنی با دولت این کشور جهت احیاء روابط دیپلماتیک و اقتصادی و بازگشایی سفارتخانه های شان در دمشق هستند.
در حوزه سوریه نیز اسرائیل نقشی متفاوت را در جهت منافع بلند مدت خود به منظور تضعیف جبهه مقاومت و نفوذ منطقه ای ایران ایفا می کند.
لذا تصمیم به شکل گیری "ناتوی عربی" در منطقه غرب آسیا، صرفا با محوریت سیاسی ، اقتصادی و نظامی عربستان سعودی و نقش مکمل سیاسی، نظامی ،امنیتی و تکنولوژیک اسرائیل معنا پیدا خواهد کرد.
با روی کار آمدن ترامپ و با توجه به شعار انتخاباتی "اول آمریکا" وی و نیز نگرش خاص او به نقش متحدین امریکا در تامین هزینه های مالی و غیر مالی اقدامات حمایتی امریکا از دول مذکور ، نقش سعودی در تامین مالی و نقش اسرائیل در هدایت گری و انسجام بخشی به ائتلاف مذکور در هر سه حوزه ،حیاتی و بسیار تعیین کننده است.
لازم به ذکر است که ناتوی عربی با محوریت اسرائیل در منطقه به مرور در حال برون رفت از زیر چتر حمایتی مستقیم آمریکا است.
توجه راهبردی آمریکا از منطقه غرب آسیا به حوزه پاسفیک و مشخصا چین معطوف شده و خاورمیانه و نفت دیگر اولویت درجه اول این کشور نیستند.
لذا امریکا سعی در خروج تدریجی از خاورمیانه و توانمند سازی و آماده سازی متحدین عرب و غیر عرب خود در بعهده گرفتن مسئولیت راهبردی مدیریت منطقه بدون حضور مستقیم و موثر این کشور است.
لازم به ذکر است که اسرائیل در سه حوزه فوق نقش فعال خود را ایفا می کند.
گذشت زمان و پویایی، دو عنصر تعیبن کننده در معادلات منطقه غرب آسیا هستند.
محور مقاومت نیز نباید پویایی و زمان را از دست بدهد.
خروج تدریجی آمریکا و تغییر توجه راهبردی امریکا به شرق آسیا برای مقاومت یک فرصت بی نظیر تلقی می شود.
محور مقاومت باید راهبرد موثر ، پایدار و همه جانبه جهت خروج آمریکا از منطقه داشته باشد.
در غیر اینصورت به محض خروج امریکا در هر حوزه، ناتوی عربی به محوریت اسرائیل، درصدد پر کردن خلا مزبور بر خواهد آمد.
در این بین نقش تعیین کننده "قطر" و "ترکیه" در معادلات منطقه بسیار پر اهمیت ،راهبردی و تعیین کننده خواهد بود.
ایجاد ائتلافی موثر با قطر و ترکیه توسط ایران معادلات منطقه را به نفع ایران بشدت تحت تاثیر قرار خواهد داد.
علت اینکه علی رغم اختلافات راهبردی و عمیق کشورهای عربی و بویژه سعودی و مصر با قطر و ترکیه ، امریکا بر حل اختلافات آنان تاکید دارد دلیلی شفاف بر نقش بسیار موثر و تعیین کننده دو کشور ترکیه و قطر در معادلات منطقه است.
لازم به ذکر است که خروج آمریکا از سوریه یا افغانستان، زمینه ای برای ناتوی عربی و اسرائیل جهت ارتقاء توانایی ها و افزایش انسجام فیمابین خواهد بود.
نباید خروج امریکا از سوریه را اتمام بحران سوریه بدانیم بلکه این خروج می تواند زمینه ساز هرج و مرج مجدد و رویارویی و کشمکش قدرت های صاحب نفوذ در سوریه را فراهم کند.