استکبار جهانی چگونه جنگ سرد را مدیریت می کند؟
این روزها شنیدن واژه «کنترل سلاح» اذهان عمومی را به سمت ایران، کره شمالی و یا سلاحهای شیمیایی سوریه و سلاحهای اتمی رژیم صهیونیستی میبرد. ..
این واژه اما تا چند سال پیش با کلمات و رژیمهای دیگری مانند SALT، START و یا IMF به یاد آورده میشد؛ یعنی دقیقاً همان رژیمها و تلاشهایی که برای کنترل سلاح در جنگ سرد بین آمریکا و شوروی به وجود آمده بود. آن روزها واژه کنترل سلاح، یادآور گردهماییها و نشستهای دیپلماتهای آمریکایی و شوروی در هلسینکی و ژنو در جهت کاستن از احتمال درگیری دو کشور به دلیل تولید فراوان کلاهکهای هستهای جنگی، پرتابکنندههای موشک، موشکها و یا حتی پرسنل نظامی در سایر کشورهای دنیا بود و هر روز، اخبار به این مسئله میپرداخت که تا چه حد به آرماگدون و یا جنگ نهایی که دنیا را از بین میبرد، نزدیک میشویم.
با پایان یافتن جنگ سرد، همانطور که دنیا وارد مرحله جدیدی از حیات سیاسی خود میشد، تلاشها برای کنترل تسلیحات نیز با شکستهای عجیبی روبهرو میشد. درست است که فضای دوقطبی قبلی دیگر وجود نداشت و آمریکا به تنها قطب قدرت در جهان تبدیل شده بود، اما حالا رویارویی او، دیگر با شوروی و یا هر ابرقدرت دیگری در زمینه سلاح نبود و جدای از قدرتهای در حال ظهوری مانند چین یا هند و پاکستان و حتی رژیم صهیونیستی، این گروههای تروریستی بودند که حیات رژیمهای کنترل سلاح را هدف قرار داده بودند. حادثه 11 سپتامبر به دولت آمریکا ثابت کرد که مسئله کنترل سلاح نمیتواند باعث ایجاد آرامش و صلح در جریان شود. در جهان جدید اهمیت توافقنامههای رسمی دیگر چندان مشهود نبود و آنچه به عنوان کنترل سلاح در مهار قدرت بین دو ابرقدرت جهان به کار میرفت، حالا دیگر بیهوده و عبث به نظر رسیده و به تاریخ پیوسته بود.
ریاست جمهوری جورج دبیلو بوش، حادثه 11 سپتامبر و جنگ دولت او با عنوان «جنگ جهانی علیه تروریسم» تنها واقعیتهای جدید در حوزه کنترل سلاح را مورد تأکید قرار داد و نشان داد که نمیتوان تنها با مذاکره و معاهدات مختلف، برای ایجاد امنیت در جهان تلاش کرد. اما آیا این به معنای منسوخ شدن رژیمهای کنترل سلاح در دنیا است؟
بعد از 11 سپتامبر دو مذاکره و چند اتفاق دیگر، در خصوص کنترل سلاح نشان داد که کارآمدی رژیمهای جدید همچنان محل سؤال و ابهام است. یکی از آنها شکست خوردن توافق «استارت 2» بین آمریکا و روسیه بود که در زمان اوباما کلید خورد و در زمان دولت ترامپ به راحتی از بین رفت. اتفاق بعدی، خروج آمریکا از توافق IMF (منع تولید موشکهای میان برد هستهای) با روسیه بود که نشان داد رژیمهای قبلی کارایی خود را در زمانه فعلی از دست دادهاند و بعد از آن گفتوگوهای هستهای با ایران بود که گرچه راهحل مذاکره و توافق به نزدیکی فروپاشی توافق نیز رسیده است اما هنوز هم مشخص نیست که این توافق میتواند همچنان از مسیر مذاکره پابرجا باقی بماند یا نه. اتفاقات بعدی نظیر خودداری رژیم صهیونیستی از پیوستن به «ان پی تی» با وجود داشتن سلاحهای هستهای، نشان از سیاسی بودن رژیمهای کنترل سلاح و ناکارآمدی آنها در رقابت بین قدرتهای منطقهای دارد. حالا میتوان با قطعیت بیان کرد که رژیمهای کنترل سلاح گرچه تماماً کارایی خود را در عصر نوین از دست ندادهاند، اما برای رسیدن به هدف نهایی خود، بسیار پیر و فرتوت شدهاند. حالا دیگر نمیتوان انتظار داشت به طور مثال در سوریه، مذاکره با تروریستها آنها را از به کار بردن سلاح شیمیایی علیه غیرنظامیان منع کند و یا مذاکرهای با رژیم صهیونیستی (که خود را تافته جدا بافته در میان ملت منطقه میداند و به انواع و اقسام سلاحهای کشتارجمعی مجهز است) به دنبال این بود که این رژیم را به راه اطاعت از روشهای کنترل سلاح آورد. از سوی دیگر تکنولوژیهای نوین، سلاحهای مدرن و فضاهای جدید رویارویی و مقابله مانند استفاده از فضای سایبری بهعنوان یک سلاح، نیز به مسائل کنترل سلاح اضافه شده است و با این حال هنوز نمیتوان ارزیابی دقیقی از این مسئله داشت که آیا میتوان انتظار داشت دنیا و یا ابرقدرتها، به قواعد و قوانین جدید در محیطهای جدید رویارویی تن دهند یا نه.
هر تلاش جدیای برای ایجاد تولید استراتژی جامع کنترل سلاح باید بر این مبنا صورت گیرد که بتواند تفاوتی در واقعیت بسیار دهشتناک افزایش روزافزون سلاح در مناطق مختلف جهان ایجاد کند.نظرات مختلف در تئوریهای کنترل سلاح
بحث جدی مطرحشده در خصوص تئوریهای کنترل سلاح این است که آیا میتوان با همان روشهای کلاسیک جنگ سردی مانند قراردادهای دو یا چند جانبه، به مقابله با تکثیر سلاح پرداخت و یا باید راهکارهای جدیدی را در این خصوص امتحان کرد؟ کارشناسان کنترل سلاح هر کدام موضع خود را در این بحث دارند. برخی بیان میکنند که میتوان با گفتوگو، مذاکره و تدوین رژیمهای بینالمللی، جلوی تکثیر سلاح را گرفت و برخی دیگر نیز معتقدند این روش کلاسیک باید در عصر جدید و ادبیات کنترل سلاح، در یک «بسته اقدام» دیده شود. اقداماتی که از مذاکره و گفتوگو شده، با تهدید به استفاده از زور و قدرت نظامی همراه میشود و در صورت لزوم، به استفاده از قدرت نظامی علیه کشوری که دست به گسترش سلاح میزند، ختم میشود. این نوع سیاست توسط دولت بوش و بعد از آن توسط دولت اوباما نیز دنبال شد و در نهایت دولت ترامپ اعلام کرد که تنها به فازهای آخر این روش یعنی تهدید نظامی و در نهایت حمله نظامی متوسل خواهد شد و مذاکره را در این خصوص، تنها مذاکرهای برای خلع سلاح میداند و نه امتیاز دادن و امتیاز گرفتن. بر همین اساس بود که با ادعای حمله شیمیایی به «دوما» یا «غوطه»ی سوریه، دولت آمریکا بدون توجه به عامل متجاوز، به حمله نظامی متقابل علیه پایگاههای نظامی دولت این کشور دست زد و در مقابل کره شمالی، مذاکره برای کنترل سلاح هستهای را به مذاکره برای خلع سلاح کامل این کشور تبدیل کرد و در نهایت در مقابل ایران نیز، از فاز مذاکره اولیه نیز عقبنشینی کرد تا با زور تحریم و کمپین فشار حداکثری به نتیجه دلخواه خود برسد.
اما هر تلاش جدیای برای ایجاد تولید استراتژی جامع کنترل سلاح باید بر این مبنا صورت گیرد که بتواند تفاوتی در واقعیت بسیار دهشتناک افزایش روزافزون سلاح در مناطق مختلف جهان ایجاد کند. حتی اگر این هدف غایی در نهایت هم، محقق نشود، تلاش در این زمینه میتواند از بسیاری از درگیریهای نظامی در مناطق مختلف جهان بکاهد. هماینک سؤال اساسی در زمینه بحث کنترل سلاح این است که سیاستگذاری در این زمینه باید با چه معیارهایی صورت گیرد؟
اولین معیار برای تدوین استراتژیهای کنترل سلاح برای کشورهای غیر غربی باید درک موضوع، نوع نگاه و نگرانیهای هر کشور در خصوص مسائل امنیتی منطقهایشان باشد. در نظر گرفتن واقعیتهای منطقهای میتواند از ابعاد مختلف به تمکین کشورهای منطقه از قوانین کنترل سلاح کمک کند. اگر استراتژیهای نوین بر این اساس شکل گیرد، بسیاری از درگیریهای منطقهای و اختلافات نیز به نوبه خود حل میشود و زمینه و شرایط برای حضور و بروز گروههای تروریستی و یا تلاش برای دستیابی به منابع مالی و طبیعی در جهت حمایت از این گروهها بسیار کاهش مییابد.
از این منظر است که بسیاری از تحلیلگران حوزه حقوق و روابط بینالملل بر این عقیدهاند که عدم درک مناسب از شرایط امنیتی منطقه غرب آسیا و همچنین نگرانیهای امنیتی هرکدام از این کشورها باعث شده است که آمریکا و قدرتهای جهانی با تضعیف حاکمیت در کشورهای منطقه، زمینه برای بروز و ظهور گروههای تروریستی را فراهم سازند و کل جهان را در تله گروههایی بیندازند که نه تنها غرب آسیا بلکه اروپا و آمریکا را نیز با چالشهای امنیتی مواجه میسازند.
کنترل سلاح، برای دههها یکی از ابزارهای سیاست خارجی آمریکا برای پیشبرد اهدافش در مناطق مختلف دنیا بوده استدر خصوص ایران اما این مسئله به تئوری دیگری در عرصه کنترل سلاح بازمیگردد که از آن با عنوان «کنترل سلاح و منافع سیاست خارجی آمریکا» یاد میشود. بر این مبنا، کنترل سلاح، برای دههها یکی از ابزارهای سیاست خارجی آمریکا برای پیشبرد اهدافش در مناطق مختلف دنیا بوده است و به این بهانه توانسته نقاط هدف خود برای فشار بیشتر بر کشورهایی که با منافع آمریکا در تضاد قرار دارند را مشخص کند. برخی از طرفداران این نظریه معتقدند این کار برای ثبات و امنیت آمریکا ضروری بوده و میتواند با روشهای مختلف در اقصی نقاط دنیا مورداستفاده قرار گیرد و مدلهای موفق در این زمینه را نیز یادآوری میکنند که از شوروی شروع شده و به لیبی و سوریه میرسد. اما در مقابل عدهای از تحلیلگران حوزه کنترل سلاح نیز هستند که معتقدند این کار در نهایت باعث تضعیف مسئله و هویت اصلی کنترل سلاح در دنیا شده و منجر به بروز دولتهای سرکش در جامعه بینالملل میشود که با نگاه کردن به نمونههای فشار آمریکا بر کشورهایی که در اصل به دنبال سلاح نیز نبودهاند و تنها در یکی از ابعاد اقتصادی و یا سیاسی در مقابل آمریکا قرار گرفته یا با او رقابت کردهاند، ترجیح میدهند تمام اقدامات خود برای مسائل نظامی و حتی دفاعی را نیز بهصورت مخفیانه به انجام برسانند. از سوی دیگر در محیطهای جدید تقابل و رویارویی مانند فضای سایبری نیز این نوع دولتها به دنبال اقدامات خرابکارانه مخفیانه و یا رویارویی غیر متقابل با آمریکا میروند و تکنولوژیهای نوین دست آنها برای کشاندن جنگ به میدانهای دیگر را نیز باز میکند.
آمریکا و تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران
مثال تلاش آمریکا برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران یکی از این موارد است که میتواند تجربه جالبی برای کشورهایی باشد که میخواهند به دنبال تولید سلاح متعارف جنگی بروند و البته از نظر ایدئولوژیک، با اهداف سیاسی و نظامی آمریکا نیز در تقابل قرار دارند. آنها حالا بعد از گذشت 40 سال از زمان پیروزی انقلاب اسلامی و تلاش آمریکا برای گستردهتر کردن دایره تحریمهای تسلیحاتی به این نتیجه رسیدهاند که اگر توسعه تواناییهای دفاعی خود را درملأعام و به صورت آشکار انجام دهند، حتی در تولید جنگافزارهای دفاعی نیز با مانع آمریکا روبهرو میشوند و به همین دلیل باید به فکر چاره دیگری در این خصوص باشند و سادهترین راه، توسعه تواناییهای نظامی از طریق مخفیانه است.
در مورد ایران اما برنامههای کنترل سلاح با اهداف دیگری دنبال میشوند که مهمترین آن کنترل دولت و یا تلاش برای فروپاشی نظام است. اقدامات ایران در خارج از مرزها، فعالیتهای منطقهایاش و تلاش برای ایجاد امنیت مرزی در کشور که برای جلوگیری از هرگونه اقدام نظامی دشمنانش طراحی و اجرایی شده است، همه در مقابل اهداف و برنامههای سیاست خارجی آمریکا قرار دارد. در سال 2003 ایالات متحده به این نتیجه رسید که میتواند از مسئله هستهای برای کنترل فعالیتهای ایران و محدود کردن گستره نفوذ تهران در کشورهای منطقه و در عین حال افزایش خودباوری و خوداتکایی ایران در مسائل نظامی استفاده کند و به همین دلیل برنامه کنترل سلاح اولویت اصلی در برنامه رویارویی با فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران قرار گرفت. بعد از برجام، ماجرا اما به کلی تغییر کرد. ایران حالا در برنامههای تحقیقاتی و پژوهشی خود در زمینه هستهای، عقبنشینیهایی کرده بود و باید به سراغ مسائل دیگر نظامی و دفاعی مانند موشکها و یا حتی سلاحهای متعارف رفت. از همین رو، با وجود برجام و محدود شدن کامل فعالیتهای ایران، ایالات متحده از برجام بیرون آمده، خواستار پایان یافتن فعالیتهای موشکی ایران با تکیه بر تولید و توان داخل میشود و در عین حال اجازه نمیدهد که ایران حتی به سلاحهای متعارف دفاعی نیز دسترسی داشته باشد. در صورت طی شدن این مسیر، مرحله آخر در این زمینه رسیدن به هدف اصلی ایالات متحده در مقابل ایران یعنی تغییر رژیمِ ضعیف شده از نظر دفاعی است.
تا سر رسیدن روز برداشته شدن تحریمهای تسلیحاتی بر اساس قطعنامه سازمان ملل و برجام، مدت زمان زیادی باقی نمانده است، اما در همین مدت زمان کم نیز ایالات متحده تمام تلاش خود را برای تمدید تحریمهای تسلیحاتی خواهد کرد و باید دید در این رویارویی چه کسی برنده میدان خواهد بود. اما در نهایت تلاشها و اقدام متقابل ایران، باعث پاسخگویی به بسیاری از سؤالات در مورد رژیمها و اقدامات کنترل سلاح در دنیا میشود. ایران هماینک به عاملی کلیدی در تحقیقات و پژوهشهای حوزه کنترل سلاح تبدیل شده است و نقش ایران به واسطه اینکه میتواند با پذیرفتن محدودیتها، راه برای تأیید نظریات مختلف و ادامه روش آمریکایی در حل مشکلات واشنگتن در دنیا را هموار سازد، بسیار مهم است.